۱۳۸۸ مهر ۷, سهشنبه
دکان دین فروشی آخوند در جامعه
۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه
چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟..........
چرا یک مطلب با همان عنوان و تیتر امتیاز منفی میآورد ولی همان مطلب و دقیقا همان تیتر ۷۰ امتیاز؟
چرا کاربران بجای امتیاز دادن به مطلب به اسم امتیاز میدهند؟ چرا اسم ها از مطالب حذف نمیشود تا به کیفیت اضافه شود؟ و کابران سعی در بالا بردن کیفیت مطلبشان کنند تا اینکه با اتکا به باند بازی فقط در فکر امتیاز و داغ کردن باشند. چرا باید کسی که با زحمت مطلبی علمی را ترجمه کرده به امید اینکه به اطلاعات دیگران اضافه کند مطلبش به قبرستان بالاترین برود ولی اگر به مطلب فردی آشنا یا معروف همین که ا.ن اضافه شد جزیی از داغترین ها بشود؟ چرا همه میخواهند با دیکتاتور مبارزه کنند ولی هیچوقت دیکتاتور درون خود را نمی بینند؟ چرا من دم از شجاعت در مبارزه با دیکتاتور میزنم و در خارج از ایران با بازوهای ستبربیرون انداخته حتی جرات نشان دادن صورت خود را هم ندارم؟ چرا ایرانیان تنها ملتی هستند که از بردن اسم خود حتی در دنیای مجازی ترس دارند؟ چرا کسانی در این دنیا به حفظ محیط زیست اهمیت میدهند ولی برای حفظ جان انسانها نه؟ چرا انسانها نمیتوانند بفهمند که منافع فردیشان وقتی تامین میشود که منافع جمعیشان تامین شده باشد؟ و دست اندازی به حقوق دیگران منافع کوتاه مدت فردی را تامین میکند که ضرر آن روزی به خودمان برمیگردد چون باعث میشود که دیگران نیز روزی به حقوق ما دست اندازی کنند. چرا حرفهای حسابی دیگران مزخرف است ولی مزخرفات ما حرف حساب؟ چرا چراچرا؟....
۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه
اشکالی که در بالاترین بهتر است که رفع شود
نظر شما چیست؟
۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه
آنچه شیران را کند روبه مزاج/ احتیاج است احتیاج است احتیاج
جنبش سبز ایران درحال یک جنگ تمام عیار است و هیچکس حق رفتن در جبهه دشمن را ندارد. در زمان جنگ باید مردانه مثل شیخ دلیر کروبی ایستاد یا در جبهه مقابل است. البته در این جنگ نابرابر باید تا جایی که میشود کسی را به جبهه دشمن نفرستیم ولی تمام سعی من این است که روی کسانی که از روی اجبار خود را ما نزدیک نشان میدهند نباید حساب باز کرد به عبارتی دیگر نه باید به آنها بد و بیراه گفت و نه اینکه آنها را خیلی خودی فرض کرد که بعدش مجبور نباشیم که جبهه گیری کنیم. ما مردم همه خود به تنهایی یک رهبریم و اریده و پشتکار کلید موفقیت ماست.
که این شعر: آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج
کاملا به حال و روز آقای هاشمی میخورد
۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه
آخرین لحظه ها وآخرین توصیه ها
۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سهشنبه
شرمندگی از هموطنان
توی این سه ماهی که ایران شلوغ بود باور کنید که روحم پر میکشید به اونجا. در اصل فکرم اونجا بود و جسمم اینجا.
خدا شاهد که احساس حقارت بهم دست میده وقتی میبینم که هموطنام توی خیابون چطور دلیری میکنن ومن توی این غربت فقط بلدم نگاه کنم و نهایت برم جلوی سفارت رژیم کودتا و چنتایی داد بزنم.
هموطن عزیزو باغیرتم واقعا شرمنده ام. من دوست ندارم مثل بعضی ها بعد از اینکه همه سختی ها رو شما کشیدید بیام ایران و حالشو ببرم. بعضی وقتها از خودم بدم میآد آخه منم میخواهم که کاری کنم ولی توی این خراب شده گیر کردم و نه خانواده ای و نه دوستی.
از چند سال پیش رفتم دنبال درس تا شاید روزی برگردم به وطنم و به کشورم خدمت کنم ولی دیدن اینهمه شجاعت و از خودگذشتگی مردم توی خیابونها بی قرارم کرده.
ای کاش میشد من هم روز قدس روز سرنوشت میهن کنارتون بودم و باتوم میخوردم که باطوم خوردن کنار شما بهتر از کلاب رفتن اینجاست.
روز قدس یادی هم از ما کنید.
۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه
هادی خرسندی عزیز
پس حقوق بشر کجاست؟ کجاست؟
سرودهي جنجالي که پيشتر در سايت "گويا" منتشر شد.
با پوزش از هموطنان عزیزم و همزبانان سعدی و عبید و ایرج میرزا... (اگر لازم است!)
پس حقوق بشر کجاست؟ کجاست؟
نکند لای پای اوباماست
يا مگر غفلتاً شبی، روزی
رفته راحت به کون سارکوزی
نکند هيلاری ترش کرده
توی ماتحت شوهرش کرده
يا مگر کرده آنجلا مرکل
توی خيک وزير صاحبدل
يا که پوتين نموده صاف آن را
مدودف نيز کرده شاف آن را ....
(- "هاديا عفت کلام چه شد؟
ادب و شأن و احترام چه شد؟
شاعر اين بار در غضب شده است
ادبيات بیادب شده است!")
- گور بابای عفت و عصمت
ديگرم نيست فکر اين قسمت
در خيابان که خون شده دلمه
گور بابای عفت کلمه
گرچه گوئی که غافل از ادبم
باز از خشم خويشتن عقبم!
من در اين روزگار خونالود
با ادبتر ازين نخواهم بود!
***
تازه آن برلس ِ فلان، مانده
گوردون ِ گندهبک، براون، مانده
رهبر چين و رهبر ژاپن
آن دو ديوث ِ پشت دولا کن
از حقوقبشر چه ميدانند
فقط اخبار نفت ميخوانند
ولی البته بود اگر صرفش
کس نميبود غافل از حرفش
از اوباما بگير تا پوتين
از پوتين تا هو-جين-تاو در چين
از پکن هم بگير تا توکيو
خدمت حضرت تارو-آسو
آنطرف تا هلند کاسبکار
"پاچهخواران" دولت و دربار
ناگهان صحبت حقوق بشر
مينمودند جمله، سرتاسر
همه بر سر زنان و ناله کنان
همه ماتم گرفته، تعزيهخوان
که حقوق بشر چرا کم شد؟
آخ که دنيای ما پر از غم شد!
آخ که بنده نخفتم اوری نايت
فکر ايرانم و هيومن رايت!
ولی امروز اين حقوق بشر
رفته با سر به جای نابدتر!
***
های ای رهبران غربی کور!
لالهای کثيف خاور دور !
های ای جاکشان ِ ليدی و جنت!
که رئيسيد يا پرزيدنت!
هيچ باتوم خورده بر سرتان؟
روی اسفالت مرده دخترتان؟
هيچ فرزندتان اسير شده؟
خرد و درمانده و خمير شده؟
های ای رهبران ريز و درشت
هيچکس از شما عزيزی کشت؟
نوجوان شما به کهريزک
نشده مثل مال ما بیشک ...
از خفقانتان بود معلوم
که خبر گشتهايد از باتوم
غم ما را اگرچه میبينيد
جز گل از باغ ما نمیچينيد
تا بود باغ ما پر از گل ِ نفت
غمتان نيست که چه بر ما رفت
نفت ما خون خالص و ناب است
خون صدها ندا و سهراب است
خون قربانيان استبداد
توی ايران و حومهی بغداد
پس بنوشيد بهر پرخونی
از اوباما الی برلس-کونی!
تف به روی شما يکايکتان
چهرههای حقير مضحکتان
تف به روی شما همه با هم
بجز اين از شما نميخواهم!
***
ما که مسئول مشکل خويشيم
هريک از جملهی شما بيشيم
بینياز از همه شما هستيم
ملتی فحل و خودکفا هستيم
چوب اگر لای چرخمان ننهيد
به حکومتگران کمک ندهيد
برحذر از شما و خوشحاليم
که جوان ملتی کهنساليم
ما جوانان پرتوان داريم
فکر و برنامهی جوان داريم
مادرانی که توی ميدانند
زن آزادفکر ايرانند
مردها پرتلاش و با ايمان
مثل ستارخان و باقرخان
مردمانند اهل انديشه
با صفا، با غرور، با ريشه
همه کوشندهی ره وطنند
نه که مهملنويس مثل منند!
من هم آمادهام پی پوزش
که همه نرو-هايم آمد کش
پشت پی.سی. نشسته نيمهی شب
رفت کيبورد راه ضد ادب!
ای شما رهبران اين دنيا
معذرت خواهم از حضور شما
از اوباما و مرکل و پوتين
رهبران عزيز ژاپن و چين
سرکوزی و براون و آن ديگر
همگی از دم و الی آخر
از حضور شمام شرمنده
که شدم ناگه از زمين کنده!
قصد من هم نبود بیادبی
ولی از دستتان شدم عصبی
که تماشاگر قضايائيد
شاهد قتل بچهی مائيد
ولی اصلاً نميگزد ککتان
تف به قبر بابای تک تکتان!
من که از کوره باز در رفتم
ای "برادر" برس که سر رفتم ...!
۱۸ مرداد - لندن
هادی خرسندی
مرغ زیرک در اوین
|