بالاترین


۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

سخنی با سربازان وظیفه پاسداران مرزها و امنیت کشور

سربازان وظیفه بعنوان پاسداری از مرزها و امنیت ایرانزمین مدتی از عمر خود را در خدمت سربازی میگذرانند. آیا در این مدت وظیفه سربازان وظیفه دفاع از کشور و امنیت جامعه است یا برعکس؟ سربازان وظیفه حقوق و مزایایی دریافت نمیکنند و هدف از ایجاد سیستمی به اسم سربازی هم پاسداری از شرف و ناموس وطن است. حال اما فرزندان این سرزمین که در خدمت سربازی به سر میبرند را برای سرکوب همنوعان و هموطنانشان بکار میگیرند و در حال حاضر سرباز بعنوان پاسدار ثروت, قدرت و امنیت اقلیتی از جامعه قرار گرفته اند تا آن اقلیت امنیت اکثریت جامعه را صلب و به غارت ثروتهای ملی ادامه دهند. سوال من از شما جوانان مثل خودم این است که چرا ما باید آلت دست این شیطان صفتان باشیم و بروی هموطنان خود باتوم و گلوله بگیریم؟ آیا روز جشن سردوشی بعد از آموزشی قسم نمخوردیم که از کیان ایرانزمین دفاع کنیم؟ آیا سربازی که هیچ حقوق و مزایایی نمیگیرد باید دستور ضرب و شتم مردم خود را توسط یک مشت بیگانه پرست و ثروتمند و قدرتمند بگیرد؟ آیا ما وظیفه ملی و میهنی نداریم؟ دوران مامورم و معذور گذشته و تمام ما مسئول تمام وقایعی که در کشورمان اتفاق می افتد هستیم. چرا شما که سرباز هستید و فرزند این سرزمین باید در مقابل هموطنانتان که همگی منافع مشترک داریم قرار بگیرید و صاحبان زر و زور به ریش هر دوی ما بخندند؟ رژیم با ایجاد شکافهای طبقاتی سعی در تفرقه میان ما را دارد. ما که منافع مشترک داریم چرا باید به سر و کله هم بزنیم و مجرم اصلی آزادانه بچرخد؟ آیا وقت آن نرسیده که مفهوم سربازی به معنی اصلی خود برگردد؟ پس از این به بعد فرمان این دژخیمان رو نبرید و از اضافه خدمت هم اگر میترسید می تونید که ماموریت رو قبول کنید ولی اجرا نکنید. قدرت نیروهای مسلح بر شانه های سربازان است و بدون شما عرضه انجام هیچ حرکتی را ندارد. به امید پیروزی

مجوز راهپیمایی دهید تا معلوم شود چه کسانی در اقلیت جامعه و طرفدار اندوختن پول و ثروت نامشروع هستند

همه نمایش مسخره صدام قبل از سرنگونی رو یادشون هست. روزی که صدهزار نفر مردم گرسنه , کارمندان, ارتشی ها و گارد مخصوصش رو با خانواده هایشان جمع کرد تا ثابت کند که مقبولیت دارد ولی دیدیم که مردم عراق چطور نفرت خود رو بعد از سرنگونی نشون دادند. متاشفانه پول نفت بجای اینکه صرف آبادانی کشورهای دیکتاتوری بشود در عوض مقداری صرف سرکوب مردم و خرید سلاح میشود و بقیه توسط نزدیکان رژیم به غارت برده میشود. اگر ما هم مثل کشورهای دموکرات پول نفت نداشتیم و منبع درآمد دولت مالیاتهای مردم بود هیچوقت رژیمی مثل ولایت وقیح جرات کشتن فرزندان ایران را نمی کرد. رژیم ولی وقیح بیشرمانه پول این مملکت که متعلق به تمام مردم هست را برای نمایشهای مسخره و خرید تجهیزات سرکوب بکار میبرد و باقی توسط چاپلوسان و مزدوران رژیم غارت میشود. نمایش امروز به حق یک نمایش از نوع صدام بود. کودتاچیان بدانند که دیگر نمیتوانند به اکثریت مطلق جامعه حکومت کنند و پول نفت و ثروتهای ملی را به تاراج ببرند. در جواب نمایش امروز از کودتاچیان میخواهیم که اگر راست میگویند و اگر جرات دارند یک مجوز راهپیمایی به مردم سبز بدهند تا معلوم شود چه کسی در اقلیت مطلق است. دوران حکومت یک اقلیت مفت خور و ارازل و اوباش به اکثریت مطلق جامعه به سرآمده. رژیم صبح تا شب آمریکا و سیستم سیاستگذاری آمریکا را که کپیتالاسیون (که حداکثر پول در دست اقلیت برای تولید کار و سرمایه)هست دشمن و شیطان میخوانند در صورتی که اگر در سیستم آمریکا برای تولید بیشتر, سرمایه در دست اقلیتی است در عوض در ایران همین سرمایه ها در دست اقلیتی است که مردم را میکشند و سرکوب میکنند تا آن سرمایه نامشروع را نگهدارند و از تولید و ایجاد کار خبری نیست. در آمریکا دولت بر تولید کار و ایجاد سرمایه ها کنترل دارد و سیستم کپیتالاسیون سیستمی برای ایجاد بیشتر پول و ثروت و کار برای مردم هست. در حقیقت این سیستم در خدمت مردم است و دولت آمریکا بروی آن کنترل دارد ولی در ایران هیچ مرجعی برای کنترل ثروت و قدرت وجود ندارد در عوض دولت به جای نظارت خود یکی از بزرگترین سارقین است. رژیم منحوس ولایت وقیح دیگر نمیتواند برای چپاول ثروتهای ملی پشت مذهب پنهان شود و این ماسک پوسیده مذهب خیلی وقت هست که دریده شده است و این نمایشهای خیابانی آخرین دست و پا زدنهای رژیم برای حفظ پول و قدرت ناشروع خود است. کودتاچی ها یک مجوز بدهید تا معلوم گردد چه کسانی در اکثریت هستند و چه کسانی دراقلیت و طرفدار پروپا قرص اندوختن پول و ثروت نامشروع.

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

فیلم کشتن مردم با ماشین نیروی انتظامی برای موبایل

فیلم برای موبایل با فرمتهای mp4 , 3GP , 3GPP هست لطفا به همه بلوتوث کنید تا همه ببینن کی خشونت گر هست. برای باز کردن فایل احتیاج به برنامه WINRRAR دارید.
http://www.4shared.com/file/184113198/de668742/_____.html

برای دانلود برنامه WINRRAR لطفا به لینک زیر برید و بعد از دانلود نصبش کنید
http://www.rarlab.com/download.htm

۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

فرکانسهای تلوزیون صدای آمریکا

Satellite Downlink Frequency FEC Symbol Rate Downlink Polarization VC/Service ID
Arabsat/EB2
(26/25.5 Degs East)
11.662 GHz 3/4 27.500 MSym/s V 175
---------------
Eutelsat Hotbird 8
(13 Deg East)
12.226 GHz 3/4 16.3 MSym/s V 295
---------------
Eutelsat Hotbird 8
(13 Deg East)
12.242 GHz 3/4 3.7 MSym/s V 295
--------------
Nilesat (AB4)
(7 Deg West)
11.355 GHz 3/4 27.5 MSym/s V 1004
-----------------
Telstar 12
(15 Deg West)
12.608 GHz 3/4 19.279 MSym/s H 6
-----------------
Asiasat-3
(105.5 Deg E)
4.040 GHz 1/2 26.5 MSym/s H 415

۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

مزدوران رژیم به کف و سوت زدن اعتراض کردند اما به کشتار مردم نه

جامعه مدرسين حوزه علميه قم در بيانيه اى معترضان را «عده اى ساختار شكن» معرفى كرد كه به گفته آن، «با كف و سوت با حرمت شكنى عاشوراى حسينى، به طور سازمان يافته و هماهنگ ...گستاخى را با شعار عليه باورها و ارزش هاى اسلامى و مقدسات مذهبى...بيشتر كرده اند.»(منبع: رادیو فردا)

رژیم با خشونت ورزی امروز مهر انقضاء تاریخ مصرف خود را بر پیشانی خامنه ای کوبید

هم نسل عزیز من خوشحال باش که ما امروز در حال ساختن تاریخ کشورمان به سوی آزادی هستیم تاریخی که آیندگان به وجود ما افتخار خواهد کرد. پدرم تعریف میکند که تنها چند ماه قبل از انقلاب 57 در خیابان ولیعصر پنج یا شش نفر مرگ بر شاه میگفتند و فرار میکردند و جرات ایستادن نداشتندو هیچکس باور نمیکرد که رژیم شاه با آن ارتش منظم و قوی و همینطور با داشتن گارد شاهنشاهی به این سادگی سقوط کند. هفت ماه پیش هم کسی باور نمیکرد که چنین جمعیتی باهم فریاد مرگ بر خامنه ای سر دهند و اما حال کسانی اگر ذره ای تردید به سقوط این رژیم داشتند امروز ثابت کردیم که این رژیم رفتنی است و رژیم با خشونت ورزی امروز مهر انقضاء تاریخ مصرف خود را بر پیشانی خود کوبید.

فرکانسهای جدید تلوزیون بی بی سی

نایل ست:10.757 گیگا هرتز-
پولارازاسیون عمودی-
سیمبل ریت 27500 اف ای سی چهارم

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

خدا خواندن امامشان خامنه ای توسط یک ذوب شده در ولایت قتل و تجاوز

یکی از کابران بالاترین Khabarchin57 با اسمی برازنده بروی سایت خود که البته لینکش را در بالاترین داده بود امام تازه به دوران رسیده شان را در مقام خداوند قرار داده. حال سوال این است که مشرک به چه کسی گفته میشود؟ اگر یکی از طرفداران جنبش سبز این شرک گویی را کرده بود چه جنجالی به پا میکردن؟اینهم متن:
این راز نه رازی است که با من و تو در میان نهند. ولایت امام بر مخلوقات، ولایت خداست، یعنی همه‌ی ذرات عالم، از پای تا سر، بقایشان به جذبه‌ی عشقی است که آنان را به سوی امام می‌کشد، اما خود از این جذبه بی‌خبرند. اگر او کشکشانه ما را به کوی دوست نکشد و بر پای خویش رهایمان کند، یاران، همه از راه باز می‌مانیم. آسمان را دیده‌ای که از او بلندتر هیچ نیست، اما در گودال‌های حقیر آب نیز می‌نگرد؟
http://monkrat.persianblog.ir/post/401/

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

پدر و مادر من بمن نگو نرو تظاهرات

پدر من با پوزش ولی نسل ما جر خورد با اشتباه انقلابی شما ولی دوستت دارم چون پای اشتباهت ایستادی. نسل من هیچی از زندگی آزاد نفهمید. نفهمیدم چطوری بزرگ شدم. هرجا میرفتیم ترس مامور لذت جوونی رو از ما میگرفت. شاخه گلی به کسی که دوست داشتی رو باید یواشکی به او میسپردی تا مورد ملامت دیگران نباشی آخه میدونه از زمانی که شما انقلاب کردی عاشق شدن ممنوع شد. من یک عقده فرو خفته هستم که حقارت رو با سیلی در بازداشتگاه و یا بازرسی بدنی در فرودگاه هر کشور خارجی تحمل کرده.هرچند هنوز جوونم ولی انگار پیر شدم. دیگه مثل یک جوون اروپای فکر نمیکنم بلکه عمیقتر فکر میکنم. زود تصمیم نمیگیرم.زود احساساتی نمیشم. این نکات مثبت رو دارم ولی به قیمت جوونیم. به نظر شما من توی این معامله بردم یا باختم؟ شاید این گردش روزگار بروی شانه های من باید سنگینی میکرد تا نسل بعدی من مجبور به پرداخت هزینه ای به این سنگینی نمیشد. نمیخوام نسل ها و فرزندان بعدی ایرانزمین هم مثل من هزینه بدهند. من فقط از یک چیز میترسم و اون به آزادی نرسیدن هست.بگذار نسل من در تاریخ این سرزمین به خاطر زجری که کشید جاودانه بشه. جوانمردان و جوانزنان همسن من منتظر هستن کار نا تمام شما رو تموم کنیم پس به من نگو نرو تظاهرات که من بازنده دوسر سوخت هستم.

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

پزشکان در مورد افزایش مصرف و سلامتی رهبر خائنین جهانامام خامنه ای هشدار دادند



آژانس هوا فضای آمریکا ناسا اعلام کرد که رهبر خودخوانده ایران را روز رحلت پدر جنبش سبز آیت الله عظما منتظری در فضا رصد کرده اند. این آژانس اعلام کرد که رهبر ایران هنگام پرواز با یک فروند فضاپیمای F-BAFOUR توسط تلسکوپ فضایی هابل شناسایی شد. آگاهان خبر دادند که دلیل فرستادن پیام تسلیت به پدر معنوی جنبش سبز در مقام خداوند هم به همین علت بوده است. در این میان پزشکان هشدار دادند که استفاده از سوخت زیاد در این فضا پیما سریع السیر باعث ایجاد پرتوهای مورفین اکتیو خواهد شد که برای سلامتی عظما خطرناک میباشد. خبرها حاکی از آن است که ولی وقیح برای گریز از فشارهای وارده از تظاهرات میلیونی مردم در تشییع جنازه پدر معنوی جنبش مجبور به سفرهای فضایی شده که دراین سفرها به علت بالا بودن سطح ارتفاع پرواز عظما احساس نزدیکی بیشتری به پروردگار کرده و در نتیجه پیامهایی در هیآت خداوندی به ملت میفرستد که پزشکان از مردم شریف ایران درخواست کردند که این پیامها را جدی نگیرند چون این گونه پیامها در نتیجه عوارض جانبی مورفین اکتیو میباشد. طبق آخرین تحقیقات پزشکان این موضوع با آزمایش خون ثابت شد و پزشکان یک قطره خون در مورفین عظما پیدا کرده اند. از سویی دیگر میلیونها بسیجی که برای سرکوب پنج هزار نفر اخلالگر به علت توهین به ساحت نامقدس رهبر در مراسم خاکسپاری گرد هم آمده و با دسته بیل هایشان در مراسم حاضر شدند تا بیل محکمی به دهن یاوه گویان شرق و غرب بزنند و همگی شعار سر دادند :
چیزی که در دست ماست- هدیه به رهبر ماست

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

مهر انتخابات 1388 مثل سوهان روح توی شناسنامه من نشسته و داره دهن کجی میکنه

امروز برای کاری دست به شناسنامه بردم. همین که بازش کردم انگار یکی با پتک زد توی سرم. این مهر انتخابات ریاست جمهوری 1388 مثل یک دهن کجی به همه توی شناسنامه ها حک شده و از کله من یکی بیرون نمیره. کاش میشد که این مهر رو برمیداشتم یا ای کاش اصلا رای نمی دادم ولی باور کنید این مهر توی شناسنامه عین خوره توی جونمه. این احمقها فکر نکردن که دهن کجی به این بزرگی رو هیچکس نمیتونه تحمل کنه؟ دهن کجی به وسعت یک کشور با یک مهر ثبت شده توی شناسنامه هر ایرانی.

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

سربازان وظیفه بهترین منبع خبر دستگیری یا ترور رهبران جنبش هستند

رژیم همیشه قبل از انجام کاری مثل دستگیری یا ترور تمام پادگانهای نیروی انتظامی و سپاه را به حالت آماده باش در خواهد آورد. سربازانی که در نیروی انتظامی و سپاه خدمت میکنند بهترین منبع برای آماده باش جنبش سبز هستند. اگر کسی سربازی میشناسد باید از آنها بخواهد که در صورت آماده باش بقیه را خبر کنند تا همه ما هم به حالت آماده باش باشیم و غافلگیر نشویم. کادر نظامی ایران شدیدا به سربازهای وظیفه متکی است و کادر حرفه ای و مجرب کم دارد. باید روی سربازان وظیفه سرمایه گزاری کرد آنها کمکهای زیادی میتوانند به جنبش کنند. جنبش باید سربازان وظیفه را برای روزهایی که رژیم قصد ایستادن در مقابل مردم را دارد آماده کنند. پیروزی نزدیک است.

احتمال ترور رئیس جمهور موسوی بیشتر از دستگیری است

ما درختیم، سبزیم، ریشه در خاک وطن داریم. تقصیر نداریم، گر شما علف هرزید، ریشه در لجن دارید
خبری که در سایت کلمه منتشر شد حاکی از خبرهایی است که کودتاچیان از اتفاقات روزهای محرم به لرزه افتاده اند و سناریوی آتش زدن عکسهای آقای خمینی هم حکایت از دسیسه ای کثیف برای مشروعیت بخشیدن به اقدامی کثیفتر را دارد. در این راستا احتمال ترور آقایان موسوی و کروبی به دلایل زیربیشتر میرود تا دستگیری آنها:
1-چون اولا رژیم از هزینه سیاسی خارجی و داخلی بالای دستگیری آنها باخبر است
2- در زندان رژیم مسئول سلامتی آنها خواهد بود و بهانه ای برای سر به نیست کردن ندارد
3- خبر دستگیری مانند خبر انتخابات باعث به خیابان آمدن مردم با ابعاد بسیار بزرگتر از انتخابات خواهد شد
4- در صورت دستگیری از طرف نیروهای خودی هم تحت فشار قرار خواهد گرفت
-اما در عوض ترور ساده ترین گزینه خواهد بود و مردم را در مقابل عمل انجام شده قرار خواهند داد و بعد تقصیر رو مانند تمام جنایات دیگرشان به گردن نیروهای خودسر خواهند انداخت. اگر رژیم به فکر دسیسه ای باشد ترور گزینه ای خواهد بود که مردم را در ماه محرم به حالت شوک فرو خواهد برد و شاید باعث انفعال و سردرگمی مردم بشود اما اگر رژیم واقعا دست به این ریسک و حماقت بزند روی دیگر قضیه این میتواند باشد که دودمان رژیم را بر باد رود.
باید هوشیار و مراقب بود این رژیم برای مکر و حیله, قتل و غارت هیچ حد و مرزی نمیشناسد.
پیروزی نزدیک است پس کنار هم بایستیم

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

دین اسلام ظرفیت و سازگاری محدود شدن به مسجد در دموکراسی آینده ایران مانند اروپا را ندارد

فَاِذا القَِيتُمُ الَّذينَ کَفَرُوا فَضَربَ الرَّقابِ حَتّی اِذا اَثخَنتُمُوهُم فَشُدّوُا الوَثاقَ »
[يعنی] کفار را هر کجا يافتيد گردن بزنيد تا زمين از خونشان رنگين شود . اسيران را محکم ببنديد که قادر به فرار نباشند.(سوره محمد آیه 4)-

هیچ انسان آزاده ای با دین کسی کار ندارد ولی وقتی دین دیگران با شما کار دارد میتوان ساکت بود؟
منتقدان دین و کسانی که به دین اعتقادی ندارند همیشه در طول تاریخ سرکوب شده اند و همیشه مورد آزار و اذیت قرار داشته اند. در ملک ایرانزمین دینداران 1400 سال است که به آتش افروزی مشغول بوده اند و هر اعتراضی با یک برچسب ملحد منافق مشرک کافر و... به بن بست رسیده است.
در دوران مدرن کشورهایی که با به چالش کشیدن دخالت دین در زندگی فردی و اجتماعی به دموکراسی رسیده اند جایگاه اصلی دین را مشخص کرده اند که همانا محصور کردن آن در کلیسا میباشد و بر این باورند که دین محترم است تا زمانی که از محدوده خویش قدم فراتر نگذاشته است. اما در ایران همین دین در تمام عرضه های زندگی شخصی فرهنگی اجتماعی سیاسی و..نه تنها قدم میگذارد که دخالت هم میکند. کسانی این دین را به ابزاری برای حفظ و بدست آوردن قدرت و پول مبدل کرده اند(البته از آغاز چنین بوده) پس آیا هنوز هم باید در مقابل دینی که 1400 سال به عنوان ابزاری برای استعمار و خودکامگی استفاده شده ساکت بود؟ دینی که باعث تمام عقب ماندگی ها شکستها و تعصبهای خشک بوده است. دینی که به همه چیزما کار دارد از توالت رفتن تا شخصی ترین مسائل (سکس) و باعث تمام بدبختی های ایرانی است را میشود به بهانه احترام به عقاید دیگران باز هم به حال خود رها کرد؟
مگر نه این است که دین اسلام در تمام این 1400 سال در راس همه چیز در این جامعه بوده و کسی چیزی نگفته یا اگر گفته سر به باد داده است؟ پس چه سودی به جامعه رسانده است کهباز هم نباید حرف زد؟
دوران سلطه دین در اروپا را روحانیون با دیانت مسحیت با آنهمه لطافت به یکی از مخوفترین دوران تاریخ بشر تبدیل کردند. اما دین مسیحیت در زمانی که دموکراسی در اروپا برقرار شد به خاطر لطافتهای خاصی که شخصیت و رفتارخود مسیح داشت این پتانسیل را بوجود آورد تا از بین نرود و محترم به کلیسا هدایت شود.
اما آیا این مسئله در مورد اسلام هم صدق میکند؟ دینی که دستور کشتن و ریختن خون هر آنکس که به آن ایمان ندارد را سر میدهد را میشود در آینده دموکراسی ایران برایش جایی فرض کرد؟ هرچند که شعار لا اکراه فی دین برای بستن دهان مخالفین و وانمود به مهربان بودن است اما در عوض دهها آیه در کشتن کفار دارد.
دین اسلام به خاطر ماهیت خشونت بارآن همیشه به عنوان یک پتانسیل برای ادامه خشونت وجود خواهد داشت.
دینی با بیش از 500 آیه قتال که سراپا خشونت است را میشود در کنار دموکراسی قرار داد و انتظار همخوانی با آنرا داشت؟ آیا میشود به دینی که طرفدارانش دست به هر خشونتی میزنند احترام گذاشت؟
پس اگر به این دین میشود احترام گذاشت باید به کسانی که هنوز از استالین و هیتلر پیروی میکنن و به آنها اعتقاد دارند هم احترام گذاشت. آیا هموطنانی که هنوز به اسلام اعتقاد دارند نباید به خود زحمت خواندن یک کتاب مثل 23 سال مرحوم علی دشتی را در نقد اسلام به خود بدهند تا درک کنند ریشه تمام بلاهایی که سرشان میآید از کجاست؟ کتابی در رد اسلام با بیش از 400 صفحه مدرک مستند از خود قرآن و حدیثهای معتبر و تاریخی که همه دنیای اسلام در صحت آن اتفاق نظردارند ارزش خواندن ندارد؟ اگر چیزی حقیقت دارد پس چرا باید از نقد شدن بترسد؟ اگر باورهای هموطنان مذهبی قرار است با یک کتاب از بین برود پس بهتر است که اجازه دهند که از بین برود چون آنقدر سست است که با یک کتاب نقد از ریشه نابود خواهد شد.
آیا احترام را باید به چیزی که محترم است گذاشت یا به هر چیزی حتی مضر و ضد انسانی. دین اسلام را نمیشود در آینده به مساجد هدایت کرد چون این دین دینی سیاسی است برای کسب قدرت و ثروت و نمیتوان آنرا به مسجد محدود کرد.اسلام ظرفیت آنرا دارد تا هر لحظه توسط هر کسی به صورت هیولایی درآید و زندگی های زیادی راتباه کند. از نظر من اسلام باید از جامعه ایران رخت ببندد. خیلی ها از جمله خود من زمانی که به ماهیت اسلام پی بردند شاید احساس خلاء کنند ولی این برای مدت کوتاهی خواهد بود و انسان دوباره به زندگی عادی و اینبار بدون خرافات بر خواهد گشت. آیا ما نباید به خود زخمت فقط خواندن یک کتاب را بدهیم تا فرزندانمان در جامعه ای آزاد از نظر سیاسی و مذهبی زندگی کنند؟
هموطن عزیز دینی که شما به آن اعتقاد دارید باعث سختی های بسیاری برای من و شما بوده است. آیا اینهمه تحمل سختی ارزش شنیدن نقد بر دینی با آن به این نقطه ما را رسانده اند را ندارد؟
شاید از هر 1000 مسلمان ایرانی یکنفر هم قرآن را مطالعه نکرده است. مطالعه البته خواندن عربی آن نیست بلکه مطالعه تمام قرآن برای کشف و بررسی است و البته به زبان شیرین پارسی. بنابر این کسی در ایران مسلمان نشده است بلکه مسلمان بدنیا آمده است و همینطور پدر به پسر منتقل شده است.

با این دو سه نادان که چنین پندارند
از جهل که دانای جهان ایشانند
خرباش..که از خری ایشان به مثل
هرکس نه خر است...کافرش میخوانند
حکیم خیام









۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

تشریح سمبل فروهر(متاسفانه نویسنده رو نمیدونم)

نگاره فروهر باستانی ایران

از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند
- ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی ی افروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره هایشاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :

1 -

قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند .

نگاره فروهر باستانی ایران

2.
دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اورمزد" خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .

نگاره فروهر باستانی ایران

3 -

چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند .

نگاره فروهر باستانی ایران

4 -

بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است .

نگاره فروهر باستانی ایران

5 -

سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است .

نگاره فروهر باستانی ایران

6 -

در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .

نگاره فروهر باستانی ایران

7 -

دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد .. یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود .

نگاره فروهر باستانی ایران

8 -

انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد . پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است . که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .

این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم

. به امید روزی که ایرانی به هویت ملی خویش بازگردد . اینجا تنها این آرزوی داریوش بزرگ که در سنگ نبشته های خود به جای گذاشته است به حقیقت می پیوندد :

نگاره فروهر باستانی ایران


شهرهرت

- شهر هرت جايي است که رنگهاي رنگين کمان مکروهند و رنگ سياه مستحب.

- شهر هرت جايي است که اول ازدواج مي کنند بعد همديگر رو مي شناسن.

- شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر ندارند.

- شهر هرت جايي است که درختها علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند.

- شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.

- شهر هرت جايي است که شوهر ها انگشتر الماس براي زنانشان مي خرند اما حوصله 5 دقيقه قدم زدن را با همسران ندارند.

- شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از ماهها فقط مي توان براي مردم مصيبت ديده، چند چادر برپا کرد.

- شهر هرت جايي است که خنده عقل را زائل مي کند.

- شهر هرت جايي است که مردم سوار تاکسي مي شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسيشونو در بيارن.

- شهر هرت جاييه که نصف مردمش زير خط فقرن اما سريال هاي تلويزيوني رو توي کاخها مي سازن.

- شهر هرت جايي است که گريه محترم و خنده محکومه.

- شهر هرت جايي است که وطن هرگز مفهومي نداره و باعث ننگه پس ميرويم ترکيه و دوبي و اروپا و آمريکا و ........ را آباد ميکنيم.

- شهر هرت جايي است که هرگز آنچه را بلدي نبايد به ديگري بياموزي.

- شهر هرت جايي است که وقتي مي ري مدرسه کيفتو مي گردن مبادا آينه داشته باشي.

- شهر هرت جايي است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است.

- شهر هرت جايي است که توي فرودگاه برادر و پدرتو مي توني ببوسي اما همسرتو نه ....

- شهر هرت جايي است که وقتي از دختر مي پرسن مي خواي با اين آقا زندگي کني مي گه: نمي دونم هر چي بابام بگه.

- شهر هرت جايي است که وقتي مي خواي ازدواج کني 500 نفر رو دعوت مي کني و شام ميدي تا برن و از بدي و زشتي و نفهمي و بي کلاسي تو کلي حرف بزنن.

- شهر هرت جايي است كه هر روز توي خيابون شاهد توهين به مادرها و دخترها هستي ولي كاري ازدستت برنمياد.

- شهر هرت جايي است كه مردمش پولشان را توی چاه میریزن و دعا میکنن که خدا آنها را از فقر نجات بده..

- شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.

- شهر هرت جایی است که در مدرسه به بچه ها یاد میدن که جاسوسی والدین و فامیل شان را بکنن.

شهر هرت جايي است كه ........

خدايا اين شهر چقدر به نظرم آشناست...

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

مغز احسان توسط مارهای ضحاک خورده شد-- نفر بعدی کیست؟

امروز احسان فردا شاید نوبت من یا شما باشد. شاید فردا عزیزی از ما را به مسلخ بردن. من همیشه حامی جنبش مسالمت آمیز هستم ولی الان پر از خشم هستم و دوست ندارم از آرامش حرف بزنم چون آرامشمم رو به هم زدن. جوانی زیبا باید در خاک کشیده شود تا ضحاک کهنسال دو روزی بیشتر عمر و حکومت کند. تف به من اگر حقم رو نگیرم. اگه حق برادران و خواهرانم رو نگیرم.

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

مبارزه با مواد مخدر ماسکی برای در انحصار درآوردن این تجارت پرسود برای صاحبان قدرت

تلوزیون دولتی ایران بارها صحنه به آتش کشیدن مقداری مواد مخدر را با آب و تاب تمام به تصویر کشیده. از کانالهای تلوزیونی زیاد و از زاویه های مختلف چنان آتش بزرگی به راه انداخته که هر کس ببیند فکر کند که دیگر هیچ مواد مخدری در ایران وجود ندارد و همه در این صحنه نابود شدنداما آن حتی 0.1% موادی که به ایران وارد میشود هم نیست. دستگاههای اطلاعاتی رژیم می توانند هرکس در هر گوشه ای از کشور اگر دست در دماغش کرد پیدایش کنند ولی واقعا چطور نمی توانند این هجوم مواد مخدر به کشور رو کنترل یا به حداقل برسونند. در بعضی از محله ها دیگر سبزی فروشی و بقال سر کوچه هم شیشه و کوک و هر چی بخواهی دارند. رژیم البته با قاچاقچیان برخورد قاطعانه ای میکند اما قاچاقچیانی که میخواهند روی دست رژیم بلند شوند و خارج از محدوده خودی ها اینکار را انجام بدهند. سپاه عریض و طویل پاسداران ولی وقیح دست در همه چیز دارد. برایشان فقط پول مطرح است و پول. نه جان انسانی برایشان اهمیت دارد نه از هم پاشیدن خانواده ای.
قاچاقچیان واقعی در قدرت هستند همانها که دست به قتل و غارت و چپاول ثروتها و جوانی مردم این سرزمین میزنند و بعد برای مردم صحنه نمایش درست کرده و افرادی را که برای نان شب دست به این کارها میزنند را اعدام میکنند. اگر از کسی موادی به اندازه 100 گرم گرفته شود باید طرف را برد جایی که برایش عرب نی بیندازد ولی کسانی که هزاران هزار کیلو معمله میکنند از مصونیت قضایی نیز برخوردارند.
با مواد مخدر میخواهند مردمی درست کنن که دیگر به تجاوز اعدام قتل عزیزان و هموطنانشان بی اهمیت باشند. مردمی که به همه چیز بی اعتنا بمانند و در تن خویش اسیر باشند تا کفتاران همیشه بیشتر و بیشتر شکاری برای دریدن و پاره کردن داشته باشند.

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

حیاتی است که بفهمیم چرا زندگی ما در مسیری است که آنها میخواهند

آدمی ودر علم خاکی نمیآید بدست--عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
هر روز باید شاهد فاجعه ای بود یا منتظر فاجعه ای. دنیایی که خشم و خشونت اولین زبان رسمی آن است. عالمی که برده داری کهن را برانداخت تا برده داری نوین را جایگزینش کند. هدف همان است فقط وسیله ها تغییر کرده و مدرن ترشده. وسیله ها طوری تزیین شده اند که انسانها با میل خود به آغوش برده داری میروند و حتی سعی میکنند که گوی سبقت را از هم بدزدند. پول را میشود اختراعی فرسوده نامید که دیگر کارایی ندارد و برای انسان مدرن به صورت هیولایی درآمده تا انسانها را ببلعد و سوار یکه تاز این اژدهای ویرانگر بانکداران هستند. اختراعی که روزی باعث شکوفایی و رشد اجتماعات انسانی بود حال به غده ای سرطانی مبدل شده که بیرون آوردن آن سالهای زیادی به طول خواهد انجامید همراه با درد و رنج بسیار برای انسانها و موجودات کره زیبای زمین.

ساختارهای انسانی در هر کشوری را بر اساس پول و ارز و اقتصاد شکل داده اند. همانطور که ساختن ساختمانی بروی پایه هایی لرزان باعث خسارت های جانی و مالی میشود همانطور هم بنای ساختارهای اجتماعی بر روی پایه ای کج به اسم پول نیز تا ثریا کج خواهد بود ولی در نقطه ای فرو خواهد ریخت.

ترجمه :Zeitgeist Movie
توسلهای قدیمی به نژاد, جنسیت تعصبهای مذهبی تا تب تعصبهای ملی شروع به از دست دادن کارایی خود کرده اند. تلاشها برای درک اینکه من کیستم؟ آیا خوب هستم یا بد؟ یا به هدف و مقصود رسیده ام یا نه در طول دوران ها فراگرفته شده اند. آنها فقط وسیله ای برای تسلط هستند. ما میتوانیم هر زمان آنها را تغییر دهیم و آن تنها یک انتخاب است, نه کوشش, نه کار, نه شغل و نه مال اندوزی.
من به درک آن رسیده ام که در بازی اشتباهی بوده ام, بازی ای برای شناخت اینکه قبلا چه کسی بوده ام.
سوال این است که که چقدر اهمیت دارد که در ذهن انسان یک انقلاب بنیادین پدید آورده شود؟
بحران یک بحران هوشیاری و آگاهی است. بحرانی که دیگر نمیتواند معیار الگوها سنتهای کهن و گذشته را قبول کند و با توجه به اینکه این جهان جهانی است سراسر نکبت و بدبختی, ستیز و نبرد, وحشیگریهای ویرانگر, تجاوز, خشونت و....
انسان همان است که بود هنوز بی رحم, زورگو, متجاوز, جوینده و رقابت خواه و اوست که اجتماع را در طول این سختی ها ساخته است.
(معیار و مقیاسی برای تنظیم و تعادل این اجتماع مریض وجود ندارد)
اجتماع امروز ترکیبی از مجموع موسسات است از موسسات سیاسی, موسسات حقوقی, موسسات مذهبی تا موسسات طبقات اجتماعی ارزشهای آشنا و شغلهای تخصصی.
کاملا واضح است که تاثیر ژرف این ساختارهای سنتی, دورنما و درکهای ما را شکل داده اند. تا کنون تمام موسسات اجتماعی که در آن زاده شده ایم جهت دار شده و حالت پیدا کرده اند. بنظر میآید که ارزش واقعی هیچ سیستمی درک نشده همانطور که سیستم پولی درک نشده.
اینکه پول چطور خلق شده خط مشی و سیاستهای آن چطور کنترل شده و اینکه در واقع چطور در جامعه تاثیر گذار است, سوالهایی است که میزان توجه و علاقه بیشتر مردم به آنها هیچوقت به ثبت نرسیده است. در دنیایی که یکدرصد از مردم چهل درصد ثروت دنیا را دارا میباشند. در دنیایی که 34000 بچه از فقر و مریضیهای قابل پیشگیری روزانه می میرند. و در دنیایی که پنجاه درصد جمعیت جهان با درآمد کمتر از دو دلار در روز زندگی می کنند و....
یک چیز کاملا مشخص است و آن اینکه یک جای کار بسیار اشکال دارد و اینکه آیا ما از آن باخبر هستیم یا نه؟ آیا باخبر هستیم که خون حیات تمام موسسات مالی و بنابراین خود اجتماع پول است؟ بنابر این درک و فهمیدن سیاستهای پولی این موسسات مالی حیاتی است.
حیاتی است که بفهمیم چرا زندگی های ما در مسیری است که آنها میخواهند. متاسفانه علم اقتصاد اغلب همراه با سردرگمی و کسالت بار به نظر میآید. دسته های لغات اصطلاحات بی پایان همراه با معادلات ریاضی مرعوب کننده و ترسناک به سرعت مردم را از خواست آنها برای فهمیدن باز میدارد.
هرچند حقیقت این است که پیچیدگی همراه با سیستم مالی تنها یک ماسک و پوششی است که برای پنهان کردن یکی از مهمترین ساختارهای فلج کننده اجتماعی طراحی شده است که انسان تا به حال در برابر آن تاب آورده.
متاسفانه باید گفت هیچکس بیشتر از کسانی که به نادرستی فکر میکنند که آزاد هستند به بردگی گرفته نشده اند (John wolfgang)
قسمت دیگر رو به زودی میگذارم. این اطلاعات برای هر انسانی روی کره خاکی حیاتی است.


۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

تلفن اشتباه محمد جواد ابراهیمی ضارب دختری که بر زمین افتاده

محمد جواد ابراهیمی ضارب دختری که بر زمین افتاده.
عضو یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی- ناحیه انتظامی تهران بزرگ
تلفن:556228414 شماره تلفن اشتباه هست لطفا زنگ نزنید. تلفن بازاره ولی آدرس رو نمی دونم.
آدرس: شهر ری- حسن آباد فشاپویه- بلوار گور به گور شده امام خمینی- نبش بانک ملت.
آقای محمد جواد شکر بزرگی خوردی. منتظر عواقبش باش.

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

شعار مرگ بر دیکتاتور را دست کم نگیرید

اول تیر ماه بود که با عده ای شروع کردیم به سر دادن شعار مرگ خامنه ای که با عکس العمل و ترس مردم اطراف مواجه شدیم و خب ما هم دیگه شعار رو تکرار نکردیم و سعی در همرنگ بودن کردیم. در آن روز کسی باور نمیکرد که بتوان در خیابان مرگ بر خامنه ای گفت واقعا که شکستن این تابوی بزرگ کاری بزرگ بود که انجام شد. . اما حال می بینید که هزاران نفر مرگ بر دیکتاتور میگویند (و مرگ بر خامنه ای هم گفته اند) حتی عکس آقای خامنه ای رو هم پایین کشیدند و بروی آن راه رفتند. مرگ بر خامنه ای دیگرنمیگویندولی اینبار نه به خاطر اینکه دیگر میترسند که به خود خامنه ای مرگ بگویند بلکه به خاطر اهداف زیباتر و بزرگتری که دارند.این رژیم با وحشی گر یها خود باعث شکسته شدن تابو ها میشود در اصل قبر خود را با دست خود میکند و سنگر ها را جنبش یکی یکی فتح میکند. پیروزی زیاد هم دور نیست باور کنید. زمان و صبر بهترین درمان است.

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

دموکراسی در فضای مجازی بالاترین نمونه و ماکتی از دنیای حقیقی ما

دیروز به وبلاگ اصلی تاسیس کنندگان بالاترین سری زدم و برام جالب بود که با چه دشواری و مشکلاتی این وبسایت بالاترین سرپا ایستاده چیز جالبتر که نظرم رو جلب کرد این بود که از دیگران خواسته شده بود به جای انتقاد رقابت سالم رو انتخاب کنن خب منهم این نظر رو واقعا پسندیدم و حالا نمیخوام که انتقاد کنم هرچند که انتقاد کار بسیار خوبیه ولی تا اونجا که میشه و انصاف هست نباید انتقاد کرد یا بهتر بگم بهانه گرفت ولی من از بالاترینی ها چندتا سوال اساسی دارم که شاید سازنده باشه یا شاید محرک اعصاب پس لطفا قبل از کلیک روی لینک دلت رو صاف کن و از حالت تهاجمی بیا بیرون . اولین سوال اینه که هرکس برای عکس های زیر دلیل منطقی بیاره منهم به خاطر پیدا شدن پرتقال فروش یک شیشه سس مهرام بهش هدیه میدم.




به قول مولانا:
ای منجم اگرت شق قمر باور شد
بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن

همانطور که مشاهده میفرمایید خود مطلب منفی گرفته و کپی مطلب امتیاز و برعکس.من اتهام نمیزنم ولی آیا دلیلی غیر از باندبازی و رفیق بازی میشه روی اینکار گذاشت؟ آیا ما حق داریم که کیفیت یک وبساتی که در سطح ملی مطرح هست رو تا این حد پایین بکشیم؟ آیا احساس مسولیتی در قبال رفتار خودمون که جزیی از وظایف ملی هست نداریم ؟ بالاترین میتونست سایت بهتری باشه ولی آیا با اینکارها سطح اونو پایین نمیکشیم؟ عکسهای دیگه هم بود که براتون بذارم ولی همونطور که گفتم دنبال بزرگ کردن موضوع نیستم و سعی در بهتر کردن موضوع دارم همینطور دوست ندارم بهانه به دست کاربران doost خیلی خیلی عزیز بدم .(البته اگر به زبان خامنه ای ترجمه کنید میشه دشمن)
من سر امتیاز بحث نمیکنم (هر چند بعنوان واحد سنجش استفاده میشه) بلکه در مورد ناهنجاری ها دارم صحبت میکنم. در مورد این حرف میزنم که ظرفیت تحمل صحبت مخالف در این سایت تقریبا صفر هست. تصمیم گیری ها و قضاوتها فقط از روی احساس هست. اداره بالاترین به دست خود بالاترینی ها هست و این فرصت رو برای ما بوجود آوردن که فضای دموکراسی رو در همین فضای کوچک مجازی تمرین کنیم ولی آیا ما حتی به سمت تحمل عقاید دیگران حرکت میکنیم؟ اگه حرکت میکنیم که هیچ ولی اگر نمیکنیم ونمیتونیم فضای مجازی خودمون رو دموکراتیک اداره کنیم چطور انتظار داریم که در دنیای واقعی دموکراتیک اداره بشیم؟
از وقتی با بالاترین آشنا شدم و مدتها قبل از عضو شدن افراد زیادی رو دیدم که از همکاری با بالاترین صرف نظر کردن با اینکه مدت زیادی در بالاترین عضو بودن و دلیلشون هم فضای نامناسب ایجاد شده بوده. من فقط سوال میکنم. آیا در بالاترین این فضا وجود داره که بخواهیم همدیگر رو تخریب کنیم؟ آیا در بالاترین مبداء قضاوت یا امتیاز دادن اسم اشخاصی که لینک دادند هست یا مطلب و عقیده نوشته شده؟ اگر مطلب برایمان مهمتر هست چرا یک لینک 6 مثبت میگیره و دقیقا همون مطلب و لینک 75 تا (البته مطلب 6 امتیازی زودتر لینک شده باشه)؟ آیا در بالاترین هم کسانی هستند که سعی در انحصاری کردن سایت (مثل جمهوری اسلامی در انحصار مملکت) برای خودشون داشته باشند؟ البته خدایی نکرده زبونم لال من تهمت نمیزنم اصلا در بالاترین این حرفها وجود نداره ولی اینها فقط سوالاتی هست که من براشون جوابی ندارم و اگر جواب منطقی براشون پیدا نکنم اونوقت باید قضاوت هایی در حد و حدود اطلاعاتم کنم.

شاید شما هم به این جمله در بالاترین برخورد کرده باشید با به اون فکر کرده باشید که به کسی گفته شده باشه :صبر کن نفست سر جاش بیاد بعد حرف بزن یا بذار اول کمی خاک بخوری بعد نظر بده. واقعا ما که طلب دموکراسی میکنیم شرایط پذیرفتنش رو داریم؟ البته من خوشبین هستم و معتقد هستم که این طفل شیرخواره و تازه به دنیا اومده دموکراسی باید گریه های دلخراش زیادی کنه تا بزرگ بشه و البته کمی صبر و تحمل بایدش تا جوانی تنومند و قدرتمند بشه. این مواظبت و مراقبت واقعا وظیفه همه ماست.

من همیشه به کسانی که نظرات خودشون رو در وبلاگشون مینویسن امتیاز میدم و برام فرقی نداره کی هست و چی هست. آیا نظراتش درسته یا نه فرقی نداره چون از مغز خودش تراوش کرده. بهتر بگم از خودش چیزی به دنیای مجازی اضافه کرده مهم نیست که اشتباه هست یا نه ولی مهم اینه که فکر خودش رو بکار انداخته و نظر و تحلیل خودش رو نوشته.
خوب فکر کنم که سوال کردن بس هست و بذار یک پیشنهاد کنم. باور کنید که منهم دوست دارم ایرانی ها این وبسایت رو به بهترین شکل اداره کنن و بیشتر از اینکه مصرف کننده باشند تولید کننده باشن. پیشنهاد من اینه که بیشتر بنویسیم تا اینکه به نوشته های دیگران لینک بدیم. تمرین در نوشتن باعث مهارت ما میشه البته مطالب جالب و مهم سایتهای دیگه خوبه لینک بشه ولی سعی کنیم که از خودمون هم مطلب بنویسیم تا دنیای مجازی بارورتری داشته باشیم.
درضمن اگه کسی آدرسی از آمپول ترک بالاترین رو داره به منم بگه.
به امید روزهای بهتر

مذهب از جورج کارلین

فقط در دپارتمان مزخرفات هست که یک تاجر میتونه در برابر یک روحانی مادبانه شمع رو نگهداره. بگذارید که حقیقت رو براتون بازتر کنم دوستان. وقتی موضوع به مزخرفات میرسه که مدت های زیادی در مقابل اصلی ترین قهرمان درمسابقه مزخرفات باید همیشه بدهکار باشید باید خودتون رو بدهکار فرض کنید, بدهکار قهرمان قول های دروغ و ادعای های بزرگ در تمام دورانها بدون هیچگونه پرسشی و اعتراضی به اسم مذهب. مذهب آسانترین و مزخرف ترین داستانی است که تابه حال گفته شده. تصورش رو کنید که مذهب در حقیقت به مردم قبولانده که مردی نامریی در آسمانها زندگی میکنه که هر کاری رو که انجام میدید رو نگاه میکنه هر روز و هر لحظه و ثانیه و این مرد نامریی لیستی از 10 فرمان مخصوص داره (10 فرمان موسی ع) که نباید هیچکدام رو انجام بدید و اگر هرکدام از اونها رو انجام بدید براتون جای مخصوصی درست کرده, محلی پر از آتش, دود, سوختن, شکنجه عصبانیت که شما رو به اونجا برای زندگی خواهد فرستاد تا در اونجا زجر بکشید, بسوزید, جیغ بکشید, قی کنید, گریه کنید برای همیشه و همیشه تا آخر زمان, اما خیلی دوستون داره ,دوستون داره. هم دوستون داره هم به پول احتیاج داره. اون همیشه به پول احتیاج داره. اون قدرتمنده همه چیز رو میدونه رند و زیرکه اما وقتی حرف پول میشه یکجورایی از پس پول بر نمیآد. مذهب (کلیسا در آمریکا) میلبیاردها میلیارد دلار در سال دریافت میکنه بدون اینکه هیچ مالیاتی بده و همیشه یکمی بیشتر میخواد اینجاست که منظور شما باید از یک چیز مقدس خوب چیزی باشه به اسم ....Holy sh
جورج کارلین بهترین کمدین دنیا که سال پیش از دنیا رفت. روانش شاد

تصور کنید فردای پیروزی قدرت طلبان چه ازجنبش ما خواهند خواست

فقط تصور کنید که جنبش سبز پیروز شده و صاحبان قدرت و کاسه لیسانشان به زیر کشیده شده اند به نظرتان انتظار چه رفتاری را دارند؟ آیا انتظار دارند که از سر تقصیرات آنها بگذریم؟ آیا انتظار دارند که با قوانین خودشان آنها را محاکمه کنند؟ آیا قوانین قصاص را میشود در مورد جنایتکاران به اجرا گذاشت؟ کسانی که الان با مردم رفتار وحشیانه دارند را باید روز حساب پس دادن خوب نگاه کرد و نظرشان را پرسید. باید پرسید که آیا دوست دارند که آنها را با قوانین حقوق بشری و بین المللی یا ضد خشونت مجازات کرد یا با قوانین عقب افتاده و ماقبل تاریخی جمهوری اسلامی مثل سنگسار یا طناب دار؟ مسلما کسانی که سنگ قوانین عصر حجری را الان به سینه میزنند آنروز به طرفداران دموکراسی و حقوق شهروندی تبدیل خواهند شد. امروز که قدرت را در اختیار دارند با مخالفان خود رفتاری را میکنند که فردا انتظار دارند با آنها آنطور رفتار نشود. آغوش ملت ایرانزمین بروی هرکس که به اشتباه خود پی ببرد باز است و ما با شما رفتاری که امروز با ما میکنید را نخواهیم کرد. پس فردا 13 آبان رفتاری را که ما با شما نخواهیم کرد را مبادا با ما کنید و بجای آن با مردم خود همراه شوید و سعی نکنید که جلوی سیل خروشان مردم بایستید مبادا که غرق شوید.

در جواب به عذرخواهی آقای مخلباف بابت تسخیر سفارت آمریکا با فرستادن نشان یادبود به سفارتخانه‌ آمریکا

عذرخواهی از اشتباهات کار خوبی هست ولی کی جواب کشته های جنگ ایران و عراق با چراغ سبز آمریکا رو میده؟ کی جواب سرنگون کردن هواپیمای ایرانی در خلیج فارس با 300 سرنشین رو میده؟ کی جواب تحریمهایی که باعث میلیاردها میلیارد خسارت به این سرزمین شده رو میده؟ کی جواب تحقیر ایرانیان با انگشت نگاری و هزاران تبعیض دیگر رو میده؟ کی جواب بلوکه کردن میلیاردها دلار ایران در آمریکا رو میده؟ بابا ما که بدهکار کسی نیستیم هی معذرت خواهی کنیم و دوستی باید دو طرفه باشه وگرنه میشه دم تکان دادن. جنبش هدفش مشخصه و راهش هم همینطور. ما با کسی دشمنی نداریم ولی آیا آمریکا هم از مردم ایران معذرت خواهی میکنه؟ آیا معذرت خواهی میکنه که به ژنرال آمریکایی بعد از کشتن 300 ایرانی بالای خلیج همیشه فارس نشان شجاعت برای کشتن زن و بچه داخل هواپیما داده؟ البته آمریکا حال هم داده به ایران ولی ضرر هم کم نزده. مگه جون آمریکایی از ایرانی مهمتره؟ چرا تازگی ها همه میخوان از آمریکا معذرت خواهی کنن؟ اشغال سفارت کار اشتباهی بوده ولی اگر همه آمریکایی ها رو از ایران اخراج میکردن زیاد هم غیر منطقی نبود به خاطر خاطره بد تاریخی از جریان دکتر مصدق. اگر ایرانیها این کارها رو با آمریکا کرده بودند حتما باید جلوی سفارت آمریکا برای مدتها مراسم سجده براه می انداختیم.
جنبش سبز یعنی کار گروهی. جنبش سبز یعنی هر عضو یک رهبر. جنبش سبز وکیل وصی نمیخواد. جنبش سبز یعنی خرد جمعی. من از دست این آقای مخملباف خسته شدم. چرا هی میره از طرف جنبش اینطرف اونطرف حرف میزنه یا عذرخواهی میکنه؟ کی ایشون رو نماینده کرده؟ نمیخوام که تفرقه بندازم ولی چرا ایشون هرکاری میکنه به عنوان نماینده میخواد تموم کنه؟ ایشون نماینده هست تا وقتی که با خرد جمعی سبزها حرکت کنه. هر سبزی که با خرد جمعی حرکت میکنه نماینده جنبش هست. مثلا داستان اشغال سفارتها در 13 آبان مطرح شد و خرد جمعی گفت که نباید بشه و دیدیم که دیگه مطرح نمیشه. چرا این آقای مخملباف سعی در عذرخواهی داره؟ مگه سبزها قدرت سیاسی یا نظامی و اقتصادی در دست دارند؟ هر وقت جنبش به پیروزی رسید باید شرایطی فراهم بشه که از طریقهای رسمی هر دو ملت و دولت آشتی کنند. این جریان با منافع ملی سرکار داره و ملت ایران باید در موقعیت مناسب یا قدرت باشه تا این موارد مطرح بشه یعنی سیاست مداران مردم بعلاوه کارشناسان و غیره تمام جوانب و راههای اینکار رو تعیین کنن. در آینده باید خسارتهای وارده از طرف آمریکا هم مشخص بشه تا با توجه به منافع ملی و هماهنگی با طرف آمریکایی این موضوع مطرح بشه نه اینکه یکنفر برای خودش از طرف میلیونها نفر تصمیم بگیره.ولی این مسخره بازی که آقای مخملباف درست کرده کاری جز دم تکان دادن نیست. اصولا چرا ایشون کاری که میخواهد انجام بده رو در سطح جنبش مطرح نمیکنه تا ببینه که خرد جمعی و عکس العملهای مردم چی هست؟ یعنی ایشون خودشون رو رهبر میدونن که هر تصمیمی که گرفتن همه باید طبعیت کنن؟ جنبش رهبر نمیخواهد و همینطور آقا بالا سر. آقای مهندس موسوی وقتی میگن که ملت خود رهبر هست پیامی واضح دارند پس چرا بعضی ها که ادعای همراهی با جنبش رو دارند گوش نمیدن؟
آمریکا در نهایت فکر منافع ملی خودشه پس زیاد سخت نگیرید و سبزها اول باید به فکر خودمون باشیم.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

عدو شود سبب خیر (حذف تاریخ سلسله های پادشاهی ایران از کتاب های درسی)

من هم مثل همه از خبر حذف بخشی از تاریخ ایران در مدارس ناراحت شدم ولی بعد فکر کردم که جمهوری اسلامی روی هرچیزی که دست میگذاره مردم به اون موضوع بیشتر حساس میشند و من این موضوع حذف تاریخ سلسله های پادشاهی ایران از کتابها رو به فال نیک میگیرم چون اگر واقعا به تاریخ نوشته شده بوسیله جمهوری اسلامی دقت کنیم حالتی تحقیر آمیز دارد و کاملا بطور سطحی به آنها اشاره شده. مثلا از دوره هخامنشیان با آن شکوه عظمت و پیروزی ها فقط اشاره ای کوتاه به علتهای موفقیت آنها شده از قبیل ساختن راههای امن و هیچ اشاره ای به افتخارات آنها و در راس کورش و خصلتهای انسانی آن یا عظمت کارهای مهندسی و غیره نشده نشده. خوشحالم که تاریخ ایران از حالت یاد گیری زورکی و انحصاری درآمده و به خاطر عکس العمل به رژیم این کنجکاوی رو به نوجوانان میدهد که تاریخ واقعی باشکوه و بدون تحریف خود را بخوانند و به آن افتخار کنند. جوانان و نوجوانان بدور از هیاهوی درسی با ذهنی بازتر میتوانند به تاریخ خود بپردازند. این رژیم تاریخ با شکوه ایران رو حذف میکنه چون هیچوقت از تاریخ دریس نگرفته و نمیگیره و کسی که به جنگ تاریخ بره همیشه بازنده است. مردم این سرزمین خونخوارانی مثل چنگیز و عرب ها رو به خود دیده و به زانو در نیامده این رژیم در حدی نیست که بتواند با تاریخ باشکوه ایران بجنگد. این حماقتی است که تمام دیکتاتورها به آن دچار هستند.
پاینده ایران

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

ماجرای واقعی اعدام یک جوان ایرانی به اسم آرش در جمهوری اسلامی

به یاد دوستی که این رژیم از دستم گرفت خواستم ماجرا را برایتان بنویسم.ماجرای بی عدالتیهای که به جوانان این سرزمین میرود داستان غریبی است که کلام از گفتنش ناتوان است. روزانه کودکان , دختران و پسران زیادی قربانی این رژیم دیکتاتوری میشود. شاید در یک نگاه دیگران قضاوتی نادرست از این داستان کنند ولی برایتان شرح میدهم که اصل داستان چه بود و چه رفت. ببینید چطور یک گله کفتار چطور به این سرزمین چنگ انداختن. آرش بچه محل من پسری باهوش, قدبلند و خوش تیپ بود که به خاطر مشکلات روحی روانی و افسردگی از درس خواندن باز ماند. افسردگی نوعی بیماری است که در کشورهای پیشرفته در صدد درمان آن بر میآیند ولی در ایران اینطورنیست و از کنار آن به راحتی میگذرند که این بیماری بعد از مدتی گسترش پیدا کرده به حالت بدخیم در میآید. آرش مثل همه جوانان سربلند ایران بسیار آزاده و خلقی سرکش داشت. آرش در مقابل زور بسیار تندخو بود و برعکس در مقابل مهربانی با تمام جان مهربانی میکرد. این روح سرکش او در مقابل زور همیشه برای او دردسر ساز بود مخصوصا اینکه از افسردگی هم رنج میبرد و قدرت کنترل رفتار خود رو زیاد نداشت. یک روز داشتیم توی محل فوتبال بازی میکردیم که صدای شلیک گلوله سرها رو به پشت چرخاند و دیدیم که آرش در حال فرار است و مامورین نیروی انتظامی هم به دنبالش. داستان از این قرار بود که آرش در پایین محل در حال بازی فوتبال بوده مثل ما که کمی بالاتر داشتیم بازی میکردیم که آرش شوتی به توپ میزنه که به ماشین نیروی انتظامی برخورد میکنه و گویا شیشه باز بوده و از قضا توپ به فرمانده نیروی انتظامی داخل ماشین اصابت میکنه. من مطمئن هستم که آرش از قصد اون کار رو نکرده بوده چون اون وقتها کسی جرات این کارها رو نداشت و حتی حالا هم کسی این جرات رو نداره. که آرش خوشبختانه آنروز ازدستشان فرار کرد. آنروزها قبل از زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی بود و فضا واقعا غیر قابل تحمل بود.
خاطره دیگه اینکه یک روز مادر من از من خواست که برم ماست بخرم و من هم در راه از آرش خواستم که با من همراه بشه و خلاصه با هم راه افتادیم به طرف محله پایین. مسیر مغازه دقیقا از جلوی مدرسه دخترانه رد میشد و راه دیگری وجود نداشت که گذر کنیم و اگر هم وجود داشت منطقی نبود که مسیر رو به خاطر مدرسه دخترانه دور کنیم. وقتی جلوی مدرسه رسیدیم یک مینی بوس نیروی انتظامی آنجا پارک بود که پسرهایی که اطراف آنجا بودند رو میگرفتند و از شانس بد ما رو هم گرفتند. آرش خیلی بی تابی میکرد و حق هم داشت چون واقعا ما داشتیم از اونجا رد میشدیم. چندبار اعتراض کردیم که جواب چند سیلی محکم بود. هر دوی ما عصبانی بودیم که به هرحال ما رو به پاسگاه منتقل کردند. در اونجا هم پذیرایی مفصلی داشتیم و هر دوی ما رو به بازداشتگاه فرستادن. تصور کنید برای ماست خریدن رفتیم بیرون و سر از بازداشتگاه درآوردیم. اینطور هست که در این مملکت هیچکس امنیت جانی ندارد. در بازداشتگاه سه چهار ساعتی بودیم که فردی رو آوردن آنجا و این شخص مرتب دم در راه میرفت و بعد از 5 دقیقه معاون رییس پاسگاه آمد دم در بازداشتگاه و بعد از چند کلمه حرف با این فرد تازه وارد, این شخص از جیبش یک دسته پول درآورد و شروع کرد به شمردن و یادم هست که دقیقا 60 هزار تومان شمرد و معاون پاسگاه وقتی پرسید چقدره فهمیدم( که13 سال پیش پول زیادی بود)و به دست معاون داد. خلاصه من خیلی کنجکاو شدم که داستان چیه که از کسی داخل بازداشتگاه پول میگیرن. داستان کاملا بوی باج خواهی میداد ولی باورش برای من سخت بود که جلوی ما دوتا نوجوان اینکار رو انجام بدن. من سریع سر حرف رو با طرف باز کردم و متوجه شدم که از ایشون نیم کیلو تریاک گرفته بودند. خلاصه بعد از 10 دقیقه معاون برگشت و طرف رو از بازداشتگاه بردن و ما منتظر بودیم که برگرده ولی دیگه برنگشت و در اون پاسگاه یک سلول بیشتر نبود که بخوان جای دیگه نگهش دارن. سرتون رو درد نیارم به همین سادگی طرف رو آزاد کردن. آرش مریضیش دیگه عود کرده بود و خیلی بیقرار شده بود و شروع کرد به داد و فریاد و سه نفر وارد سلول شده و شروع کردن به زدن که آرش هم حسابی از خجالتشون دراومد. وقتی دیدن که از پس آرش برنمآن چندتا سرباز هم صدا کردن و داخل سلول شده بود رینگ بوکس. آرش رو خیلی زدن و من رو هم همینطور به به کمک آرش رفتم. فردای آنروز ما رو فرستادن دادسرا و برامون پرونده درست کردن که با مامور قانون درگیر شده بودیم و خوشبختانه از ما تعهد گرفتن و بعد ولمون کردن بعد از 3 روز.
این دوتا از تجربه های من با آرش بود ولی آرش همیشه با مامورین مشکل داشت چون تجربه های تلخ از بی حرمتی ها و بی عدالتی ها روی هم انبار میشد و آرش کسی نبود که بعله قربان بگوید و سر خم کند. یادم هست که یک روز با دوست دخترش که خیلی دوستش داشت راه میرفته (خودش بعدا تعریف کرد) که مامورین بهشون گیر میدن و بعد از کلی بی احترامی ظاهرا به دوست دختر آرش دست میزنن به این عنوان که تو خرابی و.... و میخواستن که دختر رو سوار ماشین کنن (بدون آرش!!!!)آرش هم دوباره از کوره در میره و باهاشون درگیر میشه. بعد از اون چند ماهی فراری بود.
این داستان ها در آرش نفرتی بوجود آورده بود که حد نداره و همیشه این بدبخت بدشانس درگیر اینها بود. من از ایران آمدم بیرون (آرش به خاطر مشکل روحی که داشت وضعیتش وخیم تر شده بود) و اینطور که با دوستانی که با آرش بودند صحبت کردم آخرین داستانی که باعث اعدام آرش شد از این قرار بوده: آرش و چند نفر از دوستانش برای دیدن دوستی راهی کرج میشند و قبل از عوارضی نیروی انتظامی بهشون مشکوک میشه و تعقیبشون میکنه و نگهشون میداره. بعد از اینکه بازرسی میکننشون و چیزی پیدا نمیکنن گیر میدن به بیمه ماشین و میگن که ماشین رو باید بخوابونن ولی یکی از این مامورین بهشون میفهمونه که اگه یک پولی بدن اینها هم ولشون میکنن. من اونجا نبودم ولی میگند که آرش بقدری عصبانی میشه که کار به بزن بزن میکشه و آرش اسلحه یکی از مامورین رو ازش میگیره و چند تیر به یکیشون میزنه و بعد فرار میکنه. ماموری که تیر خورده بوده میمیره.
شاید شما فکر کنین که آرش آدم شری بوده ولی اینطور نیست. آرش هیکل قوی و ورزیده ای داشت که ژنتیکی اینطور بود ولی اهل دعوا نبود و تا کسی کاریش نداشت مثل بچه رام بود. انگلیسی ها برای این رفتار انسان وقتی که جونش رو به لب میرسونن مثالی دارن که میگن He has reached his point یعنی به نقطه ای میرسه که دیگه فکر عاقبت کارش نیست و چشمش رو روی همه چیز میبنده.
آرش بعد از مدتی که فراری بود و البته نتونستن بگیرنش خودش رو معرفی کرد و قبل از انتخابات آگه یادتون باشه 30 نفر رو اعدام کردن که آرش هم بینشون بود. من از آدم کشتن حمایت نمیکنم ولی آرش رو هم قربانی جامعه بیماری میدونم که این رژیم برای مردم ایران درست کرده است. گزینه دیگری که باید در نظر گرفت خانواده آرش بود که بجای درمان بیماری افسردگی آرش حتی سعی در پنهان کردن بیماری اون داشتن و همیشه انکار میکردن که آرش اصلا مشکلی داره. من نمی دونم کی این فرهنگ از میان ما رخت بر می بنده ولی همین برداشت غلط باعث بسیاری از مشکلات هست. در کشورهای توسعه یافته مشکلات روانی رو راحت قبول میکنن و سعی در درمان دارند ولی در ایران سعی در مخفی کردنش دارند. ای کاش هیچوقت کسی رو اعدام نکنن. عمل آرش در اصل عکس العمل به نفرتی بود که سالها در او جمع شده بود ولی حقش کشتن نبود. به جای آرش رژیمی که باعث این مشکلات در جامعه شده باید محاکمه بشه.
در این سرزمین بدبختی های زیاد وجود داره که تماما باعثش این رژیم هست ولی چون به طور مستقیم نیست مردم از کنارش به راحتی میگذرند. آسیبهای اجتماعی حاصل فساد این حکومت رو باید ازش داستان مفصلی ساخت که امیدوارم یکروز در سایه آزادی این مهم انجام بشه و بعد مردم بیشتر درک خواهند کرد که این رژیم چه فاجعه هایی بوجود آورده بود. باور کنید آرش کشتنی نبود
پاینده ایران

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

پاسخ به کسانی که از خود میپرسند آیا آذربایجان بپا خواهد خواست یا نه

تا حال به این فکر کردید که در هر جامعه ای صاحبان قدرت و طبقه فوق ثروتمند جوامع همیشه سعی در ایجاد دشمنی بین طبقات متوسط و پایین جامعه میکنن تا برایشان رقیبی در صحنه نباشد و تنهایی تمام قدرت و ثروت رو بالا بکشند؟ نژاد مذهب, طبقه بندی جامعه به متوسط و فقیر جنسیت ,میزان تحصیلات ,میزان درآمد ,برتری قومی عنوانهایی هستند که آنها برای ایجاد شکاف بین دیگران استفاده میکنند تا از همبستگی آنها جلوگیری کنن. خوب این مسئله در آمریکا توسط بانکداران انجام میشود و در ایران توسط رژیم و کاسه لیسانی مثل سپاه پاسداران قدرت و ثروت نا مشروع اسلامی. راستش پیغامی از یک هموطن آذری دریافت کردم و با اینکه خودم آذری هستم ولی در تهران به دنیا آمدم ولی باعث شد که به فکر فرو برم این مطلب رو بنویسم. این همون مطلبی هست که ما با تمام اهمیتش به سادگی از کنار آن رد میشویم و حتی خود جزئی از مشکل هستیم. اگر دوست دارید بدونید یا برایتان اهمیت دارد که بدونید چرا آذربایجان در حرکت های اخیرهیج اعتراضی نکردن بقیه مطلب رو بخونید.
داستان ما شده مثل همون کسی که روی شاخه درخت نشسته و داره آنرا اره میکنه. بگذارید عینا نوشته این هموطن را در یوتوب در اینجا بگذارم تا به صحبت اصلی را بپردازم:
(
جمع کنید این لودیگری و بساط شرم آگین شوونیستی تان را. این را خوب آویزه گوش کنید ملت آذربایجان دیگر گوشت دم توپ هیچ جریان ایران پرست برای کسب قدرت سیاسی در مرکز نخواهد شد ؛ این درس تاریخی در حافظه ملی ترک دیگر حک شده است. حرکت ملی چراغش تنها در خاک خود خواهد سوخت ؛ جنبش ملی در کار ملل دیگر قصد دخالت ندارد و قیم ملل دیگر هم نیست البته که در صورت لزوم برای دفع جبهه شووییزم از همکاری با ملل دیگر در سرزمین ایران خوانده دریغ نخواهد کرد. روزهای سیاه ؛ روزهای تحقیر ملی؛ روزهای زندگی تحت اسارت و اشغال زیستن رو به پایان است. )

من هرچه بیشتر به این نوشته نگاه کردم بیشتر حس حقارت را در آن یافتم.
آیا شما میدونید که این حس حقارت رو کی به این هموطن آذری داده؟ یا چطور این انسان حاضر است از حق آزادی خودش بگذرد ولی دست در دست کسانی که تحقیرش کردن ندهد؟ آیینه بهترین جواب است.
و البته جواب مانند یک شوخی است. بعله جواب آن یک شوخی و جوک است. ما ایرانی ها به اندازه کافی از طرف صاحبان قدرت تحقیر شده ایم و به طور طبیعی این حس حقارت را دوست داریم با تحقیر دیگران جبران کنیم (تمام انسانها اینطور هستند) و البته چه کسی بهتر از هموطنی که در شرایط دشوار و امکانات کمتر امکان برابری با ما را ندارد؟
بارها با خود فکر کردم که اگر فلان پادشاه اگر تدبیر داشت کشور ایران در فلان جنگ نمی باخت و شاید ما الان در این شرایط نبودیم ولی حالا خود را در شرایطی میبینم که آیندگان درباره ما قضاوت خواهند کرد.
از بین بردن تضادها اولین قدم در راه آزادی این مردم ستمدیده است و این برعهده ما نسل جوان ایرانزمین است وگرنه آیندگان هم قضاوت ما را در مورد گذشتگان خواهند کرد. باور کنید کاری آسان تر از این نیست. اینکه فقط ما کاری را نباید بکنیم اگر کاری نمی خواهیم که انجام دهیم.
تضادهای ما آنجایی است که هموطنی در وبلاگ خود درودها به مردم لرستان میفرستد برای داشتن فرزندی دلیر مثل شیخ سبز کروبی و از طرف دیگرمن روزانه ده ها جوک در مورد مردم با غیرت لرستان دریافت میکنم. واقعا ما راه دیگری برای خندیدن غیر از تحقیر دیگران نداریم؟
من به اینکه مردم آذربایجان نژاد ترک نیستند و یا زبانشان بعدا در اثر حمله بیگانگان عوض شده کاری ندارم ولی باید قبول کرد که در ایران مردمی هستند که خود را ترک میدانند پس آیا ما میتوانیم انتظار همکاری از آنان داشته باشیم ولی در عین حال تحقیرشان کنیم؟ آیا این تضاد نیست؟
آیا واقعا کار سختی است که درک کنییم مردم شریف آذربایجان از دست ما ناراحت هستند؟ اگر متوجه نشدید یکبار دیگر نامه هموطن آذری را بخوانید تا ببینید که این فرد سعی در برگرداندن تحقیر به سوی ما را دارد یعنی همان احساسی که خود دارد را می خواهد به من منتقل کند. هیچکس از کسی طلب احترام نمیکند ولی میتواند خواسته خود را مثل آیینه با انعکاس رفتار ما به ما بفهماند.
احتیاجی نیست که شما حتما دکترای جامعه شناسی یا سیاسی داشته باشید تا بتوانید عمق شکاف تحقیرهای خودمان را تشخیص دهید. ما همیشه به جوک ها خندیدیم و حتی سعی در حفظ آنها کردیم تا برای دیگران بازگو کنیم ولی تا حال چند نفر از ما به این فکر کردیم که اینهمه جوک از کجا میآید؟ و آیا چه هدفی را دنبال میکند؟ چند نفر را ما میشناسیم که جوک میسازند و اینها کیستند؟
متآسفانه ما خود همراه این حرکت بوده ایم ولی آیا بنظرتان صاحبان قدرت در اینکار سهم اساسی ندارند؟ خوب نگاهی به کم محلی که نه ولی میتوان گفت بی محلی آذربایجان کنید تا شاید متوجه شوید چرا سرزمینی که پرچمدار آزادی در ایران بوده حالا اینطور بی رمق و سست شده. البته که قدرتمندان علاقه زیادی به این نوع شکافها در جامعه دارند ولی روش خوبی را انتخاب کرده اند و از خود مردم ( با مشارکت حداکثری )برای شکاف در جامعه و تقسیم آن به بخشهای کوچکتراستفاده میکنند.
من بر این باور هستم که هنوز دیر نشده و میشود آب رفته را به جوی بازگرداند البته اگر بخواهیم. مردم آذربایجان بسیار نازک دل و ساده دل و مهربان هستند و ما را خواهند بخشید. بهترین کار برای جبران اظهار پشیمانی و اعتراف به اشتباهات است و البته محبت کردن و خواهید دید که چطور محبت آنها را به ایران بر خواهد گرداند. بیایید قبول کنیم اگر ما آنها را تحقیر نمیکردیم بعضی از آنها به فکر جدایی نمی افتادند.جنبش سبز بدجوری به آنها نیاز دارد و احترام را ما باید در قلبمان برای آنها ایجاد کنیم و نه از روی اجبار یا نیاز.
جنبش ما بسیار با هوش است و باید در موقعیت های تاریخی درک خود را از شرایط بالا ببرد. به امید پیروزی


فرق ایران با آمریکا

در ایران: دیوانگان در مصدرند
در آمریکا: دیوانگان در بسترند

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

حمایت از محسن نامجو

هموطنانی که خارج از ایران عزیز هستند باید هنرمندان ایرانی را حمایت کنند. محسن نامجو یکی از هنرمندانی است که کارهایش انقلابی در موسیقی ایرانزمین بوجود آورده و با توجه به حمایتش از جنبش سبز نباید اجازه دهیم که تنها بمانند. بجای دانلود آلبوم جدیدش از اینترنت بهتر است که سی دی او را بخریم. 10 یورو کسی را فقیر نمی کند اما قطره های ما شاید دریایی شود تا کشتی هنر ایران را هرچند آرام اما به حرکت درآورد.

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

هشدار - رادیکالیزه شدن شدید رژیم

دورنمای جابجایی ها در مهره های کلیدی کودتا در رژیم حکایت از روزهای دشوار پیش رو دارد. اعتراضات مسالمت آمیز و مردمی جنبش سبز در ماههای اخیر باعث شد که شکافهای عمیقی در لایه های بالایی رژیم ایجاد شود. به عبارت دیگر کسانی که اندک شرافت و وجدانی داشتند دیگر حاضر به دست داشتن در جنایات رژیم نیستند. اما رژیم چگونه این شکاف پر را میکند؟ جابجایی مهره هایی چون رادان با آن سابقه بی شرمانه یا حسین طائب که گفته میشود به ترانه موسوی تجاوز کرده و او را سوزانده و در سرکوب مردم نقش اساسی داشته و همینطور سردار نقدی که پرونده کشتن پسر عموی خود را در فایل خود دارد نشان از آن دارد که خامنه ای تصمیم به پر کردن شکاف ایجاد شده با کسانی را دارد که دیگر شرافت , اخلاق و وجدان جایی پیششان ندارد. این معنی رادیکال تر خشن تر شدن رژیمی را دارد که سراپا وحشت است. از این به بعد با رژیمی طرف هستیم که هیچ چیزی به عنوان اخلاق نمی شناسد. باید قبول کرد که جنگ واقعی با رژیم از حالا شروع شده و باید با چشمانی بازتر و حساب شده تر وارد کارزار با این رژیم شد. زمان عامل کلیدی در هر جنگی است و دشمن هراسان است و تصمیم هایی میگیرد که از روی احتیاج است و نه از روی عقل پس زمان را باید غنیمت شمرد و او را هرچه زودتر سرنگون کرد. باید از زمان حداکثر استفاده را کرد یعنی باید لایه های پایینی رژیم را در جنبش سبز حل کرد که اگر از زمان خوب استفاده نکنیم ضرر و هزینه جنبش سبز بالاتر میرود. همه ما خود به تنهایی یک رهبر هستیم که کلید موفقیت ما پشتکار و خستگی ناپذیری ماست پس فرصت را غنیمت بداریم.

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

لطفا توهین نکنید ایشون آقای رفسنجانی هستند

دیده بودیم که در یک برنامه تلویزیونی از کسی بخوان که توهین نکنه ولی دیگه ندیده بودیم که بخوان زورکی به کسی احترام بگذارن. امشب در برنامه روی خط صدای آمریکا تلفن کننده ای از اسم رفسنجانی خالی استفاده کرد که مجری برنامه آقای جوانمردی یکدفعه جوانمردیشون زیادی گل کرد و از آن فرد خواست که توهین نکند و بجای رفسنجانی از آقای رفسنجانی استفاده کنند. واقعا مگه میشه از کسی زورکی بخواهید که به کسی دیگر احترام بگذارد. البته تا وقتی که توهین به کسی نشده هیچکس مجبور به احترام زورکی نیست. توی صدای آمریکا چه خبره؟

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

دکان دین فروشی آخوند در جامعه

هر کسی در هر اجتماعی دارای کسب و کاری است و چیزی برای عرضه ارائه میدهد. یکی دکان پارچه فروشی دارد و جنسی که میفروشد پارچه است, یکی دکان قصابی دارد و گوشت به مردم ارائه میدهد و البته آخوند دکان دین فروشی دارد و جنسی که برای فروش عرضه میکند جهل است و مشتریان آن دکان هم جاهلان هستند.

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟..........

چرا باید کسانی در بالاترین باشند که عکس دارکولای بزرگ خمینی را برای آی دی اکانت خود استفاده کنند و ماشاالله ارقام امتیازاتشان 5 رقمی باشد و به جان هرکسی می افتند که واقعیتها را در مورد مولایشان میگویند که البته با پول همین ملت در خارج دارند حال میکنند و بر علیه شان جاسوسی و خوب بیکار هم هستند و با امتیازات شش رقمی خود همینطور به انسانهای آزاده منفی میدهند. دموکراسی خوب است ولی برای آنها تا آزادی های دیگران را در همین محیط کوچک مجازی که فرصتی است برای نفس کشیدن تنگتر کنند؟ چرا مرگ خوب است ولی برای همسایه؟
چرا یک مطلب با همان عنوان و تیتر امتیاز منفی میآورد ولی همان مطلب و دقیقا همان تیتر ۷۰ امتیاز؟
چرا کاربران بجای امتیاز دادن به مطلب به اسم امتیاز میدهند؟ چرا اسم ها از مطالب حذف نمیشود تا به کیفیت اضافه شود؟ و کابران سعی در بالا بردن کیفیت مطلبشان کنند تا اینکه با اتکا به باند بازی فقط در فکر امتیاز و داغ کردن باشند. چرا باید کسی که با زحمت مطلبی علمی را ترجمه کرده به امید اینکه به اطلاعات دیگران اضافه کند مطلبش به قبرستان بالاترین برود ولی اگر به مطلب فردی آشنا یا معروف همین که ا.ن اضافه شد جزیی از داغترین ها بشود؟ چرا همه میخواهند با دیکتاتور مبارزه کنند ولی هیچوقت دیکتاتور درون خود را نمی بینند؟ چرا من دم از شجاعت در مبارزه با دیکتاتور میزنم و در خارج از ایران با بازوهای ستبربیرون انداخته حتی جرات نشان دادن صورت خود را هم ندارم؟ چرا ایرانیان تنها ملتی هستند که از بردن اسم خود حتی در دنیای مجازی ترس دارند؟ چرا کسانی در این دنیا به حفظ محیط زیست اهمیت میدهند ولی برای حفظ جان انسانها نه؟ چرا انسانها نمیتوانند بفهمند که منافع فردیشان وقتی تامین میشود که منافع جمعیشان تامین شده باشد؟ و دست اندازی به حقوق دیگران منافع کوتاه مدت فردی را تامین میکند که ضرر آن روزی به خودمان برمیگردد چون باعث میشود که دیگران نیز روزی به حقوق ما دست اندازی کنند. چرا حرفهای حسابی دیگران مزخرف است ولی مزخرفات ما حرف حساب؟ چرا چراچرا؟....

۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

اشکالی که در بالاترین بهتر است که رفع شود

من وقتی به بالاترین میآیم فقط مطلب رو میخونم واگه دوست داشتم و به نظرم مطلب جالبی بود یا حتی در مورد موضوعی بود که من علاقه داشتم امتیاز میدهم وگرنه به خاطر اسم نویسنده امتیازی نمیدم. این مشکلی است که بالاترین از آن رنج میبرد. چیز جالب دیگر که نظرم رو جلب کرده این ایست که شما با چسباندن ا.ن به عنوان مطلب به سرعت لینکتان را میتوانید که داغ کنید. فرصت سوزی مشکل این وبسایت مورد علاقه من است. افرادی هستند که مطالب بسیار خواندنی علمی یا هر چیز دیگر میدهند اما به سرعت مطلبشان به قبرستان بالاترین فرستاده میشود. چه خوب بود اگر اسم افرادی که لینک میدهند حذف میشد ( که البته این اولین بار نیست که کسی این پیشنهاد را میدهد) تا به بالا بردن کیفیت منجر شود و کیفیت قربانی رفیق بازی نشود. همین
نظر شما چیست؟

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

آنچه شیران را کند روبه مزاج/ احتیاج است احتیاج است احتیاج

ناباورانه باید مشاهده کرد که برخی از رفسنجانی و سید حسن خمینی حمایت میکنن یا بعضی آنها را خائن میدانند چون پشت سر خامنه ای نماز خوانده اند. کسانی که زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی را به یاد دارن میدانند که جامعه در چه خفقان هولناکی به سر میبرد و هیچکس جرات فکر کردن درباره آزادی را هم نداشت. جامعه ایران در زمان آقای خاتمی کمی نفس کشید و بازتر شد. اما علت چرخش آقای هاشمی چه چیزی است؟ آقای هاشمی مرد ثروتمند و قدرت طلبی است که بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد و تندروها هم ثروت و هم قدرت خویش را در خطر میبیند و برای حفاظت از قدرت و ثروت مایل است که افرادی با گرایشهای نرمتر که برای قدرت دورخیز نکرده باشند سرکار نیایند. آقای هاشمی در این روزها خطر را از طرف مردم هم حس کرده. از طرفی خود راطرفدار ملت نشان میدهد که نوعی آینده نگری است و از طرفی پشت خامنه ای نماز میخواند که این توازن را بتواند کاملا حفظ کند.
جنبش سبز ایران درحال یک جنگ تمام عیار است و هیچکس حق رفتن در جبهه دشمن را ندارد. در زمان جنگ باید مردانه مثل شیخ دلیر کروبی ایستاد یا در جبهه مقابل است. البته در این جنگ نابرابر باید تا جایی که میشود کسی را به جبهه دشمن نفرستیم ولی تمام سعی من این است که روی کسانی که از روی اجبار خود را ما نزدیک نشان میدهند نباید حساب باز کرد به عبارتی دیگر نه باید به آنها بد و بیراه گفت و نه اینکه آنها را خیلی خودی فرض کرد که بعدش مجبور نباشیم که جبهه گیری کنیم. ما مردم همه خود به تنهایی یک رهبریم و اریده و پشتکار کلید موفقیت ماست.
که این شعر: آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج
کاملا به حال و روز آقای هاشمی میخورد

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

آخرین لحظه ها وآخرین توصیه ها

هموطن فردا روز نشان دادن همبستگی و ادمه جنبش سبزمان است. مبادا دیر برسیم تا دیگران را اذیت کنند و مبادا کم کاری کنیم که کارمان را یکسره کنند. آینده ما و فرزندان مت به فردا بستگی دارد. اگر همگی به صحنه نیاییم زندگی را بر ما تلختر از این خواهند کرد و مجال و جولان هر کاری را پیدا خواهند کرد.ثروتهای ملی را بیشتر از دیروز به یغما خواهند برد. رهبرانمان را دستگیر خواهند کرد. زندانیانی که چشم به آزادی و مشارکت ما دارند را نا امید و دل شکسته خواهند کرد. خونهایی که برادران و خواهرانمان ما برای آزادی وطن داده اند را پایمال خواهند کرد. فردا روز غیرت و شرافت است. روزیست که به خود و دنیا و کودتاچیان نشان دهیم که ما میخواهیم و آنها باید گردن به اطاعت فرود آورند وگرنه سیل اراده ما آنها را خواهد برد. فردا به یاد شهیدان راه سبز باشیم. فردا روز دو دلی نیست که روزی است که ما برگی زرین به تاریخ باشکوه مان اضافه خواهیم کرد. فردا روز دلاوریست و امید. همه باهم فرداروز سبز شرکت خواهیم کرد.

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

شرمندگی از هموطنان

این روزها تمام فکر و ذکرم شده ایران و روز قدس. از طرفی این غربت شده مثل باتلاق. هرچی بیشتر اینجا بمونی انگارهم باید تلاش و تقلات بیشتر بشه و هم بیشترتوش گیر میکنی.
توی این سه ماهی که ایران شلوغ بود باور کنید که روحم پر میکشید به اونجا. در اصل فکرم اونجا بود و جسمم اینجا.
خدا شاهد که احساس حقارت بهم دست میده وقتی میبینم که هموطنام توی خیابون چطور دلیری میکنن ومن توی این غربت فقط بلدم نگاه کنم و نهایت برم جلوی سفارت رژیم کودتا و چنتایی داد بزنم.
هموطن عزیزو باغیرتم واقعا شرمنده ام. من دوست ندارم مثل بعضی ها بعد از اینکه همه سختی ها رو شما کشیدید بیام ایران و حالشو ببرم. بعضی وقتها از خودم بدم میآد آخه منم میخواهم که کاری کنم ولی توی این خراب شده گیر کردم و نه خانواده ای و نه دوستی.
از چند سال پیش رفتم دنبال درس تا شاید روزی برگردم به وطنم و به کشورم خدمت کنم ولی دیدن اینهمه شجاعت و از خودگذشتگی مردم توی خیابونها بی قرارم کرده.
ای کاش میشد من هم روز قدس روز سرنوشت میهن کنارتون بودم و باتوم میخوردم که باطوم خوردن کنار شما بهتر از کلاب رفتن اینجاست.
روز قدس یادی هم از ما کنید.

سلام به همگی

اولین روز بالاترین رو با سلام و عرض ادب به همه هموطنام شروع میکنم




۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

هادی خرسندی عزیز

پس حقوق بشر کجاست؟ کجاست؟

سروده‌ي جنجالي که پيشتر در سايت "گويا" منتشر شد.

با پوزش از هموطنان عزیزم و همزبانان سعدی و عبید و ایرج میرزا... (اگر لازم است!)

پس حقوق بشر کجاست؟ کجاست؟
نکند لای پای اوباماست

يا مگر غفلتاً شبی، روزی
رفته راحت به کون سارکوزی

نکند هيلاری ترش کرده
توی ماتحت شوهرش کرده

يا مگر کرده آنجلا مرکل
توی خيک وزير صاحبدل

يا که پوتين نموده صاف آن را
مدودف نيز کرده شاف آن را ....

(- "هاديا عفت کلام چه شد؟
ادب و شأن و احترام چه شد؟

شاعر اين بار در غضب شده است
ادبيات بی‌ادب شده است!")

- گور بابای عفت و عصمت
ديگرم نيست فکر اين قسمت

در خيابان که خون شده دلمه
گور بابای عفت کلمه

گرچه گوئی که غافل از ادبم
باز از خشم خويشتن عقبم!

من در اين روزگار خونالود
با ادب‌تر ازين نخواهم بود!

***

تازه آن برلس ِ فلان، مانده
گوردون ِ گنده‌بک، براون، مانده

رهبر چين و رهبر ژاپن
آن دو ديوث ِ پشت دولا کن

از حقوق‌بشر چه ميدانند
فقط اخبار نفت ميخوانند

ولی البته بود اگر صرفش
کس نميبود غافل از حرفش

از اوباما بگير تا پوتين
از پوتين تا هو-جين-تاو در چين

از پکن هم بگير تا توکيو
خدمت حضرت تارو-آسو

آنطرف تا هلند کاسبکار
"پاچه‌خواران" دولت و دربار

ناگهان صحبت حقوق بشر
مينمودند جمله، سرتاسر

همه بر سر زنان و ناله کنان
همه ماتم گرفته، تعزيه‌خوان

که حقوق بشر چرا کم شد؟
آخ که دنيای ما پر از غم شد!

آخ که بنده نخفتم اوری نايت
فکر ايرانم و هيومن رايت!

ولی امروز اين حقوق بشر
رفته با سر به جای نابدتر!

***

های ای رهبران غربی کور!
لال‌های کثيف خاور دور !

های ای جاکشان ِ ليدی و جنت!
که رئيسيد يا پرزيدنت!

هيچ باتوم خورده بر سرتان؟
روی اسفالت مرده دخترتان؟

هيچ فرزندتان اسير شده؟
خرد و درمانده و خمير شده؟

های ای رهبران ريز و درشت
هيچکس از شما عزيزی کشت؟

نوجوان شما به کهريزک
نشده مثل مال ما بی‌شک ...

از خفقانتان بود معلوم
که خبر گشته‌ايد از باتوم

غم ما را اگرچه می‌بينيد
جز گل از باغ ما نمی‌چينيد

تا بود باغ ما پر از گل ِ نفت
غمتان نيست که چه بر ما رفت

نفت ما خون خالص و ناب است
خون صدها ندا و سهراب است

خون قربانيان استبداد
توی ايران و حومه‌ی بغداد

پس بنوشيد بهر پرخونی
از اوباما الی برلس-کونی!

تف به روی شما يکايک‌تان
چهره‌های حقير مضحکتان

تف به روی شما همه با هم
بجز اين از شما نميخواهم!

***

ما که مسئول مشکل خويشيم
هريک از جمله‌ی شما بيشيم

بی‌نياز از همه شما هستيم
ملتی فحل و خودکفا هستيم

چوب اگر لای چرخمان ننهيد
به حکومتگران کمک ندهيد

برحذر از شما و خوشحاليم
که جوان ملتی کهنساليم

ما جوانان پرتوان داريم
فکر و برنامه‌ی جوان داريم

مادرانی که توی ميدانند
زن آزادفکر ايرانند

مردها پرتلاش و با ايمان
مثل ستارخان و باقرخان

مردمانند اهل انديشه
با صفا، با غرور، با ريشه

همه کوشنده‌ی ره وطنند
نه که مهمل‌نويس مثل منند!

من هم آماده‌ام پی پوزش
که همه نرو-هايم آمد کش

پشت پی.سی. نشسته نيمه‌ی شب
رفت کيبورد راه ضد ادب!

ای شما رهبران اين دنيا
معذرت خواهم از حضور شما

از اوباما و مرکل و پوتين
رهبران عزيز ژاپن و چين

سرکوزی و براون و آن ديگر
همگی از دم و الی آخر

از حضور شمام شرمنده
که شدم ناگه از زمين کنده!

قصد من هم نبود بی‌ادبی
ولی از دستتان شدم عصبی

که تماشاگر قضايائيد
شاهد قتل بچه‌ی مائيد

ولی اصلاً نميگزد ککتان
تف به قبر بابای تک‌ تکتان!

من که از کوره باز در رفتم
ای "برادر" برس که سر رفتم ...!

۱۸ مرداد - لندن

هادی خرسندی



مرغ زیرک در او
ین
۹ شهریور ۱۳۸۸

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش ... )حافظ(

مرغ زیرک در اوین
شنیدم بلبل از ده قهر کرده
ز بستان رفته جا در شهر کرده


در آنجا طبق دستور ولایت
کند دائم قوانین را رعایت


صدایش چون نباید دربیاید
فقط در دل ترانه میسراید
تلفن زد اخیراً گل به بلبل
که آنجا را نکن دیگر تحمل؟


بیا برگرد سوی آشیانه

بزن چهچه، بخوان اینجا ترانه
تو از وقتی که میل شهر کردی
به گل ها زندگی را زهر کردی
بیا همراه ما همراز ما باش
همان دستانسرای ناز ما باش
تو دانی هر گلی را هست بوئی
کنار بوی او روی نکوئی
بیا با هرگلی یک شب صفا کن
خلاصه شهر کوفتی را رها کن
بیا پهلوی ما مرگ شقایق
ولو شو روی گلبرگ شقایق
بیا اینجا شبی با یاسمن باش
شب دیگر کنار نسترن باش
به نیلوفر بگو پیش‌ات بماند
برایت شعر پوران را بخواند
گل پامچال بیاید این حوالی
بخواند بهر تو شعر شمالی


گل یخ میزند بهرت جوانه

ترا گرما دهد در آشیانه
گل مریم بیافتد روی پایت
خودش را می‌کند پرپر برایت
چه حیف‌ات شد که ما را ترک کردی
همان بهتر که فوری باز گردی
چرا از ما رمیدی جان بلبل؟
کسی گفته به تو نازکتر از گل؟


***

جوابش داد بلبل که کجائید
شب جمعه ملاقاتم بيائید!
نمی‌دانید در این یک دوهفته
چه‌ها بر بلبل بیچاره رفته
اگرچه احتیاطم بود خالص
نخواندم لحظه‌ای توی مجالس
اگرچه گشته بودم لال ِ کامل
که با چهچه نيافتم توی مشکل
ولی جیک‌ام درآمد بی‌ مجوّز
به جيکی، رد شدم از خط قرمز
نباید جیک زد در شهر و حومه
وگر جیکی زدی کارت تمومه
نگو، آن روز که ناگه زدم جیک
نمودم خلق را یکباره تحریک
منافق شاد از تحریک من شد
نظام اندر خطر از جیک من شد
نمانده بود چیزی که بناگاه

بیفتد این رژیم خوب و دلخواه!


از این بابت دو تا مأمور با ریش

سر شاخه گرفتندم سه شب پیش
کتک؟ نه. فحش؟ نه. خیلی مودب
همانطوری که می‌گیرند اغلب!
به سبکی که اسانلو را گرفتند!

و یا هرکس پس از او را گرفتند


نه تندی بود در کار و نه سختی

گرفتندم خیابان درختی


فقط مأموره با من کرد کاری
که خود را زرد کردم چون قناری!
کنون کنج قفس، توی اوینم
ميان دوستان نازنینم
به ديدارم قدم کردند رنجه
چه زندانبان، چه مأمور شکنجه
زده حلقه به دورم گرد تا گرد
همه استاد و تنها بنده شاگرد
چه تدریسی، چه دانشگاه خوبی
چه استادان محبوب‌القلوبی
همه اهل دعا، اهل طهارت
همه در بازجوئی با مهارت
تماماً ذوب در امر ولايت
خصوصاً حل شده در بول و غايط


همه البته با من مهربانند

فرشته گان دور از آسمانند


مرا زير نظر دارند دائم

که راحت باشم از شر مزاحم!


همه رفتارشان یکجور و واحد
لقب ها دکتر و حاجی و سید
من اینجا انفراداً شاد هستم
میان این قفس آزاد هستم
به جان هرچه سید هرچه حاجی
ندارم شکوه از این لاعلاجی
بنابراین تو کمتر سرصدا کن
فقط از بهر تغییرم دعا کن
که من باید روم راه تحول

نباشم بعد از این بیهوده بلبل!


من از یاران سابق شکوه دارم
نه دیگر منتظر بهر بهارم


ببین من تازه می‌فهمم که یاران

چرا بودند در فکر بهاران
بهار از خارجه تحمیل می‌شد
زمستان بی‌خودی تعطیل می‌شد
بهاران جان من چهچه ندارد
چه فصلی! سر ندارد ته ندارد
نه تاسوعا نه عاشوراست در آن
نه دشت کربلا پیداست در آن
اگر خواهی تو ماه و فصل دلخواه

به زودی ماه شوال آید از راه
محرم بعد از آن، ماه عبادت
قمه هم می‌توان زد با ارادت
عجب شامی‌ ست این شام غریبان
که غم می‌گیرد از آدم گریبان
دلت از غصه‌هایت چون خبر داد
اتوماتیک باید گریه سر داد
در اینجا شب همه شب روضه برپاست

بساط گریه در هر حوزه برپاست
بنابراین من اینجا در رفاهم
بکن دقت به آنچه از تو خواهم
نزن با رادیوها هیچ حرفی
ضرر دارد بدون هیچ صرفی
به «وی.او.ا» نگو از من کلامی

به چالنگی نده حتی سلامی
وگر خواهی نمائی چاره‌جوئی

فقط باید به بی. بی. سی. بگوئی!
ز احوالات من هرکس که پرسید
بگو که از امامش کرده تقلید
به گل‌ها یک به یک برسان سلامم

بگو من ذوب در فقه امامم
منم من بلبل الله‌اکبر

که با عشق نبوت مي‌زنم پر
چو می‌خواهم بدانم از شما حال

ز توضیح‌المسائل می‌زنم فال
ز راه دور از گل‌ها کنم یاد
سخن‌هائی بگویم بهر ارشاد
نپندارید بلبل کرده قاطی
نه. بلکه گشته کلاً منکراتی
مرام من صراط مستقیم است
سخن‌هایم پی حفظ رژیم است
مسائل با شماها دانه دانه
بگویم اولش بی‌ تازیانه
وگرنه بحث شلاق است و گلبرگ
شکنجه، اعتراف و توبه و مرگ


***
گل سرخم!، ولاکن کو حجابت؟
نذار شیطون بیاد هر شب بخوابت
بنفشه! بی وضو هرگز نمانی
توی باغچه نمازت را بخوانی
معاذالله! نیلوفر کجا رفت؟
ایشاللا مسجد نیلوفرا رفت!
آهای آفتابگردون! تو حیا کن
برو در سایه، پائین را نگا کن
شقایق! اسم تو داره خجالت
بوی خوبم میدی ارواح خالت
همه باید که ظرف نیم ساعت
بجوئید از چنین بوها برائت
همه باید که بوتان گند باشه
رژیم از عطرتون خرسند باشه
آهای شب بو، نکن بوی خودت خوش
بده بو مثل امشی و مگس‌کش
آهای ارکیده، داوودی، آهای یاس
نخواین فردا بیام با قیچی و داس
به قرآن می‌زنم از بیخ و ریشه
که در پژمردگی باشین همیشه
چي بود اسم شما؟ گفتی قَرنفُل
نه! خرزهره قشنگه واسه‌ی گل
اونم البته رنگش جلف و لوسه
ولی از اون سبکتر تاج خروسه
آهای ميمون، نگويم اين به هرکس
رئيس جمهور گل‌هائی از اين پس
نگير ژست‌های طاغوتی شکوفه
بيافت يک گوشه‌ای مثل علوفه
آهای غنچه، جوون خوب نيست، مُسن باش

به رنگ و بو اگر می‌‌شه پهن باش!
آهای سنبل! نگی بازم بهاره
سر هفت‌سین نمی‌شینی دوباره
گلایول! هست دمب تو اضافی
توی هر شاخه یک گل هست کافی
همه تونم زیادی غنچه دارین
جای غنچه فقط خار دربیارین
و ضمناً می‌کنین حتماً رعایت
ازین جمعه اصول بول و غایط
بلانسبت خلا گر میره سوسن
به پای چپ بشه وارد خصوصاً
آهای کوکب، تو هم تقليد از او کن

پيازت را در آب کر فرو کن
اگر آب گير نمی‌‌آورده لاله
کلوخ برداره منباب ازاله
آهای گل کاغذی قدری حیا کن
مداد نامحرمه اون را رها کن
ببین زنبق زیادی هست نازت
نکن کاری که له سازم پیازت
آهای نرگس نگاهت باز خماره
نذار شیطون تو چشمت پا بذاره
آهای میخک چرا اینجا شدی میخ
نکن کاری که کنده میشی از بیخ
چرا نیلوفرآبی شدی خیس؟
به وللاهه که می‌گیری رماتیس!
ببینم اطلسی در جنب و جوشی
مبادا مخمل و اطلس بپوشی

***
چو بلبل داد دستورات کامل
به سر بنهاد توضيح‌المسائل
وزان پس کرد مضحک قارقاری
که گوئی زاغ بوده روزگاری
کمی قُد قُد کمی هم بقبقو کرد
سپس مثل خروس قوقولی قو کرد
گلو تر کرد و آبی در قفس خورد
صدای یاکریم از خود درآورد

به اين ترتيب پيش بازجویان

پيام خويش را دادي بر نکویان
که يعنی دوستان بی‌شبهه و شک
نخواهد مکتبی شد مرغ زيرک


دو روزی چرخ اگر بر کام اينهاست

وليکن عاقبت پیروزی از ماست


از سایت گویا