این روزها تمام فکر و ذکرم شده ایران و روز قدس. از طرفی این غربت شده مثل باتلاق. هرچی بیشتر اینجا بمونی انگارهم باید تلاش و تقلات بیشتر بشه و هم بیشترتوش گیر میکنی.
توی این سه ماهی که ایران شلوغ بود باور کنید که روحم پر میکشید به اونجا. در اصل فکرم اونجا بود و جسمم اینجا.
خدا شاهد که احساس حقارت بهم دست میده وقتی میبینم که هموطنام توی خیابون چطور دلیری میکنن ومن توی این غربت فقط بلدم نگاه کنم و نهایت برم جلوی سفارت رژیم کودتا و چنتایی داد بزنم.
هموطن عزیزو باغیرتم واقعا شرمنده ام. من دوست ندارم مثل بعضی ها بعد از اینکه همه سختی ها رو شما کشیدید بیام ایران و حالشو ببرم. بعضی وقتها از خودم بدم میآد آخه منم میخواهم که کاری کنم ولی توی این خراب شده گیر کردم و نه خانواده ای و نه دوستی.
از چند سال پیش رفتم دنبال درس تا شاید روزی برگردم به وطنم و به کشورم خدمت کنم ولی دیدن اینهمه شجاعت و از خودگذشتگی مردم توی خیابونها بی قرارم کرده.
ای کاش میشد من هم روز قدس روز سرنوشت میهن کنارتون بودم و باتوم میخوردم که باطوم خوردن کنار شما بهتر از کلاب رفتن اینجاست.
روز قدس یادی هم از ما کنید.
توی این سه ماهی که ایران شلوغ بود باور کنید که روحم پر میکشید به اونجا. در اصل فکرم اونجا بود و جسمم اینجا.
خدا شاهد که احساس حقارت بهم دست میده وقتی میبینم که هموطنام توی خیابون چطور دلیری میکنن ومن توی این غربت فقط بلدم نگاه کنم و نهایت برم جلوی سفارت رژیم کودتا و چنتایی داد بزنم.
هموطن عزیزو باغیرتم واقعا شرمنده ام. من دوست ندارم مثل بعضی ها بعد از اینکه همه سختی ها رو شما کشیدید بیام ایران و حالشو ببرم. بعضی وقتها از خودم بدم میآد آخه منم میخواهم که کاری کنم ولی توی این خراب شده گیر کردم و نه خانواده ای و نه دوستی.
از چند سال پیش رفتم دنبال درس تا شاید روزی برگردم به وطنم و به کشورم خدمت کنم ولی دیدن اینهمه شجاعت و از خودگذشتگی مردم توی خیابونها بی قرارم کرده.
ای کاش میشد من هم روز قدس روز سرنوشت میهن کنارتون بودم و باتوم میخوردم که باطوم خوردن کنار شما بهتر از کلاب رفتن اینجاست.
روز قدس یادی هم از ما کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر