۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه
سخنی با سربازان وظیفه پاسداران مرزها و امنیت کشور
مجوز راهپیمایی دهید تا معلوم شود چه کسانی در اقلیت جامعه و طرفدار اندوختن پول و ثروت نامشروع هستند
۱۳۸۸ دی ۸, سهشنبه
فیلم کشتن مردم با ماشین نیروی انتظامی برای موبایل
http://www.4shared.com/file/184113198/de668742/_____.html
برای دانلود برنامه WINRRAR لطفا به لینک زیر برید و بعد از دانلود نصبش کنید
http://www.rarlab.com/download.htm
۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه
فرکانسهای تلوزیون صدای آمریکا
Satellite | Downlink Frequency | FEC | Symbol Rate | Downlink Polarization | VC/Service ID |
---|---|---|---|---|---|
Arabsat/EB2 (26/25.5 Degs East) | 11.662 GHz | 3/4 | 27.500 MSym/s | V | 175 |
--------------- Eutelsat Hotbird 8 (13 Deg East) | 12.226 GHz | 3/4 | 16.3 MSym/s | V | 295 |
--------------- Eutelsat Hotbird 8 (13 Deg East) | 12.242 GHz | 3/4 | 3.7 MSym/s | V | 295 |
-------------- Nilesat (AB4) (7 Deg West) | 11.355 GHz | 3/4 | 27.5 MSym/s | V | 1004 |
----------------- Telstar 12 (15 Deg West) | 12.608 GHz | 3/4 | 19.279 MSym/s | H | 6 |
----------------- Asiasat-3 (105.5 Deg E) | 4.040 GHz | 1/2 | 26.5 MSym/s | H | 415 |
۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه
مزدوران رژیم به کف و سوت زدن اعتراض کردند اما به کشتار مردم نه
رژیم با خشونت ورزی امروز مهر انقضاء تاریخ مصرف خود را بر پیشانی خامنه ای کوبید
فرکانسهای جدید تلوزیون بی بی سی
پولارازاسیون عمودی-
سیمبل ریت 27500 اف ای سی چهارم
۱۳۸۸ دی ۵, شنبه
خدا خواندن امامشان خامنه ای توسط یک ذوب شده در ولایت قتل و تجاوز
این راز نه رازی است که با من و تو در میان نهند. ولایت امام بر مخلوقات، ولایت خداست، یعنی همهی ذرات عالم، از پای تا سر، بقایشان به جذبهی عشقی است که آنان را به سوی امام میکشد، اما خود از این جذبه بیخبرند. اگر او کشکشانه ما را به کوی دوست نکشد و بر پای خویش رهایمان کند، یاران، همه از راه باز میمانیم. آسمان را دیدهای که از او بلندتر هیچ نیست، اما در گودالهای حقیر آب نیز مینگرد؟
http://monkrat.persianblog.ir/post/401/
۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه
پدر و مادر من بمن نگو نرو تظاهرات
۱۳۸۸ دی ۱, سهشنبه
پزشکان در مورد افزایش مصرف و سلامتی رهبر خائنین جهانامام خامنه ای هشدار دادند
چیزی که در دست ماست- هدیه به رهبر ماست
۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه
مهر انتخابات 1388 مثل سوهان روح توی شناسنامه من نشسته و داره دهن کجی میکنه
۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه
سربازان وظیفه بهترین منبع خبر دستگیری یا ترور رهبران جنبش هستند
احتمال ترور رئیس جمهور موسوی بیشتر از دستگیری است
1-چون اولا رژیم از هزینه سیاسی خارجی و داخلی بالای دستگیری آنها باخبر است
2- در زندان رژیم مسئول سلامتی آنها خواهد بود و بهانه ای برای سر به نیست کردن ندارد
3- خبر دستگیری مانند خبر انتخابات باعث به خیابان آمدن مردم با ابعاد بسیار بزرگتر از انتخابات خواهد شد
4- در صورت دستگیری از طرف نیروهای خودی هم تحت فشار قرار خواهد گرفت
-اما در عوض ترور ساده ترین گزینه خواهد بود و مردم را در مقابل عمل انجام شده قرار خواهند داد و بعد تقصیر رو مانند تمام جنایات دیگرشان به گردن نیروهای خودسر خواهند انداخت. اگر رژیم به فکر دسیسه ای باشد ترور گزینه ای خواهد بود که مردم را در ماه محرم به حالت شوک فرو خواهد برد و شاید باعث انفعال و سردرگمی مردم بشود اما اگر رژیم واقعا دست به این ریسک و حماقت بزند روی دیگر قضیه این میتواند باشد که دودمان رژیم را بر باد رود.
باید هوشیار و مراقب بود این رژیم برای مکر و حیله, قتل و غارت هیچ حد و مرزی نمیشناسد.
پیروزی نزدیک است پس کنار هم بایستیم
۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه
دین اسلام ظرفیت و سازگاری محدود شدن به مسجد در دموکراسی آینده ایران مانند اروپا را ندارد
[يعنی] کفار را هر کجا يافتيد گردن بزنيد تا زمين از خونشان رنگين شود . اسيران را محکم ببنديد که قادر به فرار نباشند.(سوره محمد آیه 4)-
هیچ انسان آزاده ای با دین کسی کار ندارد ولی وقتی دین دیگران با شما کار دارد میتوان ساکت بود؟
منتقدان دین و کسانی که به دین اعتقادی ندارند همیشه در طول تاریخ سرکوب شده اند و همیشه مورد آزار و اذیت قرار داشته اند. در ملک ایرانزمین دینداران 1400 سال است که به آتش افروزی مشغول بوده اند و هر اعتراضی با یک برچسب ملحد منافق مشرک کافر و... به بن بست رسیده است.
در دوران مدرن کشورهایی که با به چالش کشیدن دخالت دین در زندگی فردی و اجتماعی به دموکراسی رسیده اند جایگاه اصلی دین را مشخص کرده اند که همانا محصور کردن آن در کلیسا میباشد و بر این باورند که دین محترم است تا زمانی که از محدوده خویش قدم فراتر نگذاشته است. اما در ایران همین دین در تمام عرضه های زندگی شخصی فرهنگی اجتماعی سیاسی و..نه تنها قدم میگذارد که دخالت هم میکند. کسانی این دین را به ابزاری برای حفظ و بدست آوردن قدرت و پول مبدل کرده اند(البته از آغاز چنین بوده) پس آیا هنوز هم باید در مقابل دینی که 1400 سال به عنوان ابزاری برای استعمار و خودکامگی استفاده شده ساکت بود؟ دینی که باعث تمام عقب ماندگی ها شکستها و تعصبهای خشک بوده است. دینی که به همه چیزما کار دارد از توالت رفتن تا شخصی ترین مسائل (سکس) و باعث تمام بدبختی های ایرانی است را میشود به بهانه احترام به عقاید دیگران باز هم به حال خود رها کرد؟
مگر نه این است که دین اسلام در تمام این 1400 سال در راس همه چیز در این جامعه بوده و کسی چیزی نگفته یا اگر گفته سر به باد داده است؟ پس چه سودی به جامعه رسانده است کهباز هم نباید حرف زد؟
دوران سلطه دین در اروپا را روحانیون با دیانت مسحیت با آنهمه لطافت به یکی از مخوفترین دوران تاریخ بشر تبدیل کردند. اما دین مسیحیت در زمانی که دموکراسی در اروپا برقرار شد به خاطر لطافتهای خاصی که شخصیت و رفتارخود مسیح داشت این پتانسیل را بوجود آورد تا از بین نرود و محترم به کلیسا هدایت شود.
اما آیا این مسئله در مورد اسلام هم صدق میکند؟ دینی که دستور کشتن و ریختن خون هر آنکس که به آن ایمان ندارد را سر میدهد را میشود در آینده دموکراسی ایران برایش جایی فرض کرد؟ هرچند که شعار لا اکراه فی دین برای بستن دهان مخالفین و وانمود به مهربان بودن است اما در عوض دهها آیه در کشتن کفار دارد.
دین اسلام به خاطر ماهیت خشونت بارآن همیشه به عنوان یک پتانسیل برای ادامه خشونت وجود خواهد داشت.
دینی با بیش از 500 آیه قتال که سراپا خشونت است را میشود در کنار دموکراسی قرار داد و انتظار همخوانی با آنرا داشت؟ آیا میشود به دینی که طرفدارانش دست به هر خشونتی میزنند احترام گذاشت؟
پس اگر به این دین میشود احترام گذاشت باید به کسانی که هنوز از استالین و هیتلر پیروی میکنن و به آنها اعتقاد دارند هم احترام گذاشت. آیا هموطنانی که هنوز به اسلام اعتقاد دارند نباید به خود زحمت خواندن یک کتاب مثل 23 سال مرحوم علی دشتی را در نقد اسلام به خود بدهند تا درک کنند ریشه تمام بلاهایی که سرشان میآید از کجاست؟ کتابی در رد اسلام با بیش از 400 صفحه مدرک مستند از خود قرآن و حدیثهای معتبر و تاریخی که همه دنیای اسلام در صحت آن اتفاق نظردارند ارزش خواندن ندارد؟ اگر چیزی حقیقت دارد پس چرا باید از نقد شدن بترسد؟ اگر باورهای هموطنان مذهبی قرار است با یک کتاب از بین برود پس بهتر است که اجازه دهند که از بین برود چون آنقدر سست است که با یک کتاب نقد از ریشه نابود خواهد شد.
آیا احترام را باید به چیزی که محترم است گذاشت یا به هر چیزی حتی مضر و ضد انسانی. دین اسلام را نمیشود در آینده به مساجد هدایت کرد چون این دین دینی سیاسی است برای کسب قدرت و ثروت و نمیتوان آنرا به مسجد محدود کرد.اسلام ظرفیت آنرا دارد تا هر لحظه توسط هر کسی به صورت هیولایی درآید و زندگی های زیادی راتباه کند. از نظر من اسلام باید از جامعه ایران رخت ببندد. خیلی ها از جمله خود من زمانی که به ماهیت اسلام پی بردند شاید احساس خلاء کنند ولی این برای مدت کوتاهی خواهد بود و انسان دوباره به زندگی عادی و اینبار بدون خرافات بر خواهد گشت. آیا ما نباید به خود زخمت فقط خواندن یک کتاب را بدهیم تا فرزندانمان در جامعه ای آزاد از نظر سیاسی و مذهبی زندگی کنند؟
هموطن عزیز دینی که شما به آن اعتقاد دارید باعث سختی های بسیاری برای من و شما بوده است. آیا اینهمه تحمل سختی ارزش شنیدن نقد بر دینی با آن به این نقطه ما را رسانده اند را ندارد؟
شاید از هر 1000 مسلمان ایرانی یکنفر هم قرآن را مطالعه نکرده است. مطالعه البته خواندن عربی آن نیست بلکه مطالعه تمام قرآن برای کشف و بررسی است و البته به زبان شیرین پارسی. بنابر این کسی در ایران مسلمان نشده است بلکه مسلمان بدنیا آمده است و همینطور پدر به پسر منتقل شده است.
با این دو سه نادان که چنین پندارند
از جهل که دانای جهان ایشانند
خرباش..که از خری ایشان به مثل
هرکس نه خر است...کافرش میخوانند
حکیم خیام
۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه
تشریح سمبل فروهر(متاسفانه نویسنده رو نمیدونم)
1 -
3 -
4 -
5 -
سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است .
7 -
دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد .. یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود .
انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد . پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است . که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .
این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم
شهرهرت
- شهر هرت جايي است که اول ازدواج مي کنند بعد همديگر رو مي شناسن.
- شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر ندارند.
- شهر هرت جايي است که درختها علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند.
- شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
- شهر هرت جايي است که شوهر ها انگشتر الماس براي زنانشان مي خرند اما حوصله 5 دقيقه قدم زدن را با همسران ندارند.
- شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از ماهها فقط مي توان براي مردم مصيبت ديده، چند چادر برپا کرد.
- شهر هرت جايي است که خنده عقل را زائل مي کند.
- شهر هرت جايي است که مردم سوار تاکسي مي شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسيشونو در بيارن.
- شهر هرت جاييه که نصف مردمش زير خط فقرن اما سريال هاي تلويزيوني رو توي کاخها مي سازن.
- شهر هرت جايي است که گريه محترم و خنده محکومه.
- شهر هرت جايي است که وطن هرگز مفهومي نداره و باعث ننگه پس ميرويم ترکيه و دوبي و اروپا و آمريکا و ........ را آباد ميکنيم.
- شهر هرت جايي است که هرگز آنچه را بلدي نبايد به ديگري بياموزي.
- شهر هرت جايي است که وقتي مي ري مدرسه کيفتو مي گردن مبادا آينه داشته باشي.
- شهر هرت جايي است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است.
- شهر هرت جايي است که توي فرودگاه برادر و پدرتو مي توني ببوسي اما همسرتو نه ....
- شهر هرت جايي است که وقتي از دختر مي پرسن مي خواي با اين آقا زندگي کني مي گه: نمي دونم هر چي بابام بگه.
- شهر هرت جايي است که وقتي مي خواي ازدواج کني 500 نفر رو دعوت مي کني و شام ميدي تا برن و از بدي و زشتي و نفهمي و بي کلاسي تو کلي حرف بزنن.
- شهر هرت جايي است كه هر روز توي خيابون شاهد توهين به مادرها و دخترها هستي ولي كاري ازدستت برنمياد.
- شهر هرت جايي است كه مردمش پولشان را توی چاه میریزن و دعا میکنن که خدا آنها را از فقر نجات بده..
- شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.
- شهر هرت جایی است که در مدرسه به بچه ها یاد میدن که جاسوسی والدین و فامیل شان را بکنن.
شهر هرت جايي است كه ........
خدايا اين شهر چقدر به نظرم آشناست...
۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه
مغز احسان توسط مارهای ضحاک خورده شد-- نفر بعدی کیست؟
۱۳۸۸ آبان ۱۹, سهشنبه
مبارزه با مواد مخدر ماسکی برای در انحصار درآوردن این تجارت پرسود برای صاحبان قدرت
قاچاقچیان واقعی در قدرت هستند همانها که دست به قتل و غارت و چپاول ثروتها و جوانی مردم این سرزمین میزنند و بعد برای مردم صحنه نمایش درست کرده و افرادی را که برای نان شب دست به این کارها میزنند را اعدام میکنند. اگر از کسی موادی به اندازه 100 گرم گرفته شود باید طرف را برد جایی که برایش عرب نی بیندازد ولی کسانی که هزاران هزار کیلو معمله میکنند از مصونیت قضایی نیز برخوردارند.
با مواد مخدر میخواهند مردمی درست کنن که دیگر به تجاوز اعدام قتل عزیزان و هموطنانشان بی اهمیت باشند. مردمی که به همه چیز بی اعتنا بمانند و در تن خویش اسیر باشند تا کفتاران همیشه بیشتر و بیشتر شکاری برای دریدن و پاره کردن داشته باشند.
۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه
حیاتی است که بفهمیم چرا زندگی ما در مسیری است که آنها میخواهند
هر روز باید شاهد فاجعه ای بود یا منتظر فاجعه ای. دنیایی که خشم و خشونت اولین زبان رسمی آن است. عالمی که برده داری کهن را برانداخت تا برده داری نوین را جایگزینش کند. هدف همان است فقط وسیله ها تغییر کرده و مدرن ترشده. وسیله ها طوری تزیین شده اند که انسانها با میل خود به آغوش برده داری میروند و حتی سعی میکنند که گوی سبقت را از هم بدزدند. پول را میشود اختراعی فرسوده نامید که دیگر کارایی ندارد و برای انسان مدرن به صورت هیولایی درآمده تا انسانها را ببلعد و سوار یکه تاز این اژدهای ویرانگر بانکداران هستند. اختراعی که روزی باعث شکوفایی و رشد اجتماعات انسانی بود حال به غده ای سرطانی مبدل شده که بیرون آوردن آن سالهای زیادی به طول خواهد انجامید همراه با درد و رنج بسیار برای انسانها و موجودات کره زیبای زمین.
ساختارهای انسانی در هر کشوری را بر اساس پول و ارز و اقتصاد شکل داده اند. همانطور که ساختن ساختمانی بروی پایه هایی لرزان باعث خسارت های جانی و مالی میشود همانطور هم بنای ساختارهای اجتماعی بر روی پایه ای کج به اسم پول نیز تا ثریا کج خواهد بود ولی در نقطه ای فرو خواهد ریخت.
ترجمه :Zeitgeist Movie
توسلهای قدیمی به نژاد, جنسیت تعصبهای مذهبی تا تب تعصبهای ملی شروع به از دست دادن کارایی خود کرده اند. تلاشها برای درک اینکه من کیستم؟ آیا خوب هستم یا بد؟ یا به هدف و مقصود رسیده ام یا نه در طول دوران ها فراگرفته شده اند. آنها فقط وسیله ای برای تسلط هستند. ما میتوانیم هر زمان آنها را تغییر دهیم و آن تنها یک انتخاب است, نه کوشش, نه کار, نه شغل و نه مال اندوزی.
من به درک آن رسیده ام که در بازی اشتباهی بوده ام, بازی ای برای شناخت اینکه قبلا چه کسی بوده ام.
سوال این است که که چقدر اهمیت دارد که در ذهن انسان یک انقلاب بنیادین پدید آورده شود؟
بحران یک بحران هوشیاری و آگاهی است. بحرانی که دیگر نمیتواند معیار الگوها سنتهای کهن و گذشته را قبول کند و با توجه به اینکه این جهان جهانی است سراسر نکبت و بدبختی, ستیز و نبرد, وحشیگریهای ویرانگر, تجاوز, خشونت و....
انسان همان است که بود هنوز بی رحم, زورگو, متجاوز, جوینده و رقابت خواه و اوست که اجتماع را در طول این سختی ها ساخته است.
(معیار و مقیاسی برای تنظیم و تعادل این اجتماع مریض وجود ندارد)
اجتماع امروز ترکیبی از مجموع موسسات است از موسسات سیاسی, موسسات حقوقی, موسسات مذهبی تا موسسات طبقات اجتماعی ارزشهای آشنا و شغلهای تخصصی.
کاملا واضح است که تاثیر ژرف این ساختارهای سنتی, دورنما و درکهای ما را شکل داده اند. تا کنون تمام موسسات اجتماعی که در آن زاده شده ایم جهت دار شده و حالت پیدا کرده اند. بنظر میآید که ارزش واقعی هیچ سیستمی درک نشده همانطور که سیستم پولی درک نشده.
اینکه پول چطور خلق شده خط مشی و سیاستهای آن چطور کنترل شده و اینکه در واقع چطور در جامعه تاثیر گذار است, سوالهایی است که میزان توجه و علاقه بیشتر مردم به آنها هیچوقت به ثبت نرسیده است. در دنیایی که یکدرصد از مردم چهل درصد ثروت دنیا را دارا میباشند. در دنیایی که 34000 بچه از فقر و مریضیهای قابل پیشگیری روزانه می میرند. و در دنیایی که پنجاه درصد جمعیت جهان با درآمد کمتر از دو دلار در روز زندگی می کنند و....
یک چیز کاملا مشخص است و آن اینکه یک جای کار بسیار اشکال دارد و اینکه آیا ما از آن باخبر هستیم یا نه؟ آیا باخبر هستیم که خون حیات تمام موسسات مالی و بنابراین خود اجتماع پول است؟ بنابر این درک و فهمیدن سیاستهای پولی این موسسات مالی حیاتی است.
حیاتی است که بفهمیم چرا زندگی های ما در مسیری است که آنها میخواهند. متاسفانه علم اقتصاد اغلب همراه با سردرگمی و کسالت بار به نظر میآید. دسته های لغات اصطلاحات بی پایان همراه با معادلات ریاضی مرعوب کننده و ترسناک به سرعت مردم را از خواست آنها برای فهمیدن باز میدارد.
هرچند حقیقت این است که پیچیدگی همراه با سیستم مالی تنها یک ماسک و پوششی است که برای پنهان کردن یکی از مهمترین ساختارهای فلج کننده اجتماعی طراحی شده است که انسان تا به حال در برابر آن تاب آورده.
متاسفانه باید گفت هیچکس بیشتر از کسانی که به نادرستی فکر میکنند که آزاد هستند به بردگی گرفته نشده اند (John wolfgang)
قسمت دیگر رو به زودی میگذارم. این اطلاعات برای هر انسانی روی کره خاکی حیاتی است.
۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه
تلفن اشتباه محمد جواد ابراهیمی ضارب دختری که بر زمین افتاده
عضو یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی- ناحیه انتظامی تهران بزرگ
تلفن:556228414 شماره تلفن اشتباه هست لطفا زنگ نزنید. تلفن بازاره ولی آدرس رو نمی دونم.
آدرس: شهر ری- حسن آباد فشاپویه- بلوار گور به گور شده امام خمینی- نبش بانک ملت.
آقای محمد جواد شکر بزرگی خوردی. منتظر عواقبش باش.
۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه
شعار مرگ بر دیکتاتور را دست کم نگیرید
۱۳۸۸ آبان ۱۲, سهشنبه
دموکراسی در فضای مجازی بالاترین نمونه و ماکتی از دنیای حقیقی ما
به قول مولانا:
ای منجم اگرت شق قمر باور شد
بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن
همانطور که مشاهده میفرمایید خود مطلب منفی گرفته و کپی مطلب امتیاز و برعکس.من اتهام نمیزنم ولی آیا دلیلی غیر از باندبازی و رفیق بازی میشه روی اینکار گذاشت؟ آیا ما حق داریم که کیفیت یک وبساتی که در سطح ملی مطرح هست رو تا این حد پایین بکشیم؟ آیا احساس مسولیتی در قبال رفتار خودمون که جزیی از وظایف ملی هست نداریم ؟ بالاترین میتونست سایت بهتری باشه ولی آیا با اینکارها سطح اونو پایین نمیکشیم؟ عکسهای دیگه هم بود که براتون بذارم ولی همونطور که گفتم دنبال بزرگ کردن موضوع نیستم و سعی در بهتر کردن موضوع دارم همینطور دوست ندارم بهانه به دست کاربران
از وقتی با بالاترین آشنا شدم و مدتها قبل از عضو شدن افراد زیادی رو دیدم که از همکاری با بالاترین صرف نظر کردن با اینکه مدت زیادی در بالاترین عضو بودن و دلیلشون هم فضای نامناسب ایجاد شده بوده. من فقط سوال میکنم. آیا در بالاترین این فضا وجود داره که بخواهیم همدیگر رو تخریب کنیم؟ آیا در بالاترین مبداء قضاوت یا امتیاز دادن اسم اشخاصی که لینک دادند هست یا مطلب و عقیده نوشته شده؟ اگر مطلب برایمان مهمتر هست چرا یک لینک 6 مثبت میگیره و دقیقا همون مطلب و لینک 75 تا (البته مطلب 6 امتیازی زودتر لینک شده باشه)؟ آیا در بالاترین هم کسانی هستند که سعی در انحصاری کردن سایت (مثل جمهوری اسلامی در انحصار مملکت) برای خودشون داشته باشند؟ البته خدایی نکرده زبونم لال من تهمت نمیزنم اصلا در بالاترین این حرفها وجود نداره ولی اینها فقط سوالاتی هست که من براشون جوابی ندارم و اگر جواب منطقی براشون پیدا نکنم اونوقت باید قضاوت هایی در حد و حدود اطلاعاتم کنم.
شاید شما هم به این جمله در بالاترین برخورد کرده باشید با به اون فکر کرده باشید که به کسی گفته شده باشه :صبر کن نفست سر جاش بیاد بعد حرف بزن یا بذار اول کمی خاک بخوری بعد نظر بده. واقعا ما که طلب دموکراسی میکنیم شرایط پذیرفتنش رو داریم؟ البته من خوشبین هستم و معتقد هستم که این طفل شیرخواره و تازه به دنیا اومده دموکراسی باید گریه های دلخراش زیادی کنه تا بزرگ بشه و البته کمی صبر و تحمل بایدش تا جوانی تنومند و قدرتمند بشه. این مواظبت و مراقبت واقعا وظیفه همه ماست.
من همیشه به کسانی که نظرات خودشون رو در وبلاگشون مینویسن امتیاز میدم و برام فرقی نداره کی هست و چی هست. آیا نظراتش درسته یا نه فرقی نداره چون از مغز خودش تراوش کرده. بهتر بگم از خودش چیزی به دنیای مجازی اضافه کرده مهم نیست که اشتباه هست یا نه ولی مهم اینه که فکر خودش رو بکار انداخته و نظر و تحلیل خودش رو نوشته.
خوب فکر کنم که سوال کردن بس هست و بذار یک پیشنهاد کنم. باور کنید که منهم دوست دارم ایرانی ها این وبسایت رو به بهترین شکل اداره کنن و بیشتر از اینکه مصرف کننده باشند تولید کننده باشن. پیشنهاد من اینه که بیشتر بنویسیم تا اینکه به نوشته های دیگران لینک بدیم. تمرین در نوشتن باعث مهارت ما میشه البته مطالب جالب و مهم سایتهای دیگه خوبه لینک بشه ولی سعی کنیم که از خودمون هم مطلب بنویسیم تا دنیای مجازی بارورتری داشته باشیم.
درضمن اگه کسی آدرسی از آمپول ترک بالاترین رو داره به منم بگه.
به امید روزهای بهتر
مذهب از جورج کارلین
جورج کارلین بهترین کمدین دنیا که سال پیش از دنیا رفت. روانش شاد
تصور کنید فردای پیروزی قدرت طلبان چه ازجنبش ما خواهند خواست
در جواب به عذرخواهی آقای مخلباف بابت تسخیر سفارت آمریکا با فرستادن نشان یادبود به سفارتخانه آمریکا
جنبش سبز یعنی کار گروهی. جنبش سبز یعنی هر عضو یک رهبر. جنبش سبز وکیل وصی نمیخواد. جنبش سبز یعنی خرد جمعی. من از دست این آقای مخملباف خسته شدم. چرا هی میره از طرف جنبش اینطرف اونطرف حرف میزنه یا عذرخواهی میکنه؟ کی ایشون رو نماینده کرده؟ نمیخوام که تفرقه بندازم ولی چرا ایشون هرکاری میکنه به عنوان نماینده میخواد تموم کنه؟ ایشون نماینده هست تا وقتی که با خرد جمعی سبزها حرکت کنه. هر سبزی که با خرد جمعی حرکت میکنه نماینده جنبش هست. مثلا داستان اشغال سفارتها در 13 آبان مطرح شد و خرد جمعی گفت که نباید بشه و دیدیم که دیگه مطرح نمیشه. چرا این آقای مخملباف سعی در عذرخواهی داره؟ مگه سبزها قدرت سیاسی یا نظامی و اقتصادی در دست دارند؟ هر وقت جنبش به پیروزی رسید باید شرایطی فراهم بشه که از طریقهای رسمی هر دو ملت و دولت آشتی کنند. این جریان با منافع ملی سرکار داره و ملت ایران باید در موقعیت مناسب یا قدرت باشه تا این موارد مطرح بشه یعنی سیاست مداران مردم بعلاوه کارشناسان و غیره تمام جوانب و راههای اینکار رو تعیین کنن. در آینده باید خسارتهای وارده از طرف آمریکا هم مشخص بشه تا با توجه به منافع ملی و هماهنگی با طرف آمریکایی این موضوع مطرح بشه نه اینکه یکنفر برای خودش از طرف میلیونها نفر تصمیم بگیره.ولی این مسخره بازی که آقای مخملباف درست کرده کاری جز دم تکان دادن نیست. اصولا چرا ایشون کاری که میخواهد انجام بده رو در سطح جنبش مطرح نمیکنه تا ببینه که خرد جمعی و عکس العملهای مردم چی هست؟ یعنی ایشون خودشون رو رهبر میدونن که هر تصمیمی که گرفتن همه باید طبعیت کنن؟ جنبش رهبر نمیخواهد و همینطور آقا بالا سر. آقای مهندس موسوی وقتی میگن که ملت خود رهبر هست پیامی واضح دارند پس چرا بعضی ها که ادعای همراهی با جنبش رو دارند گوش نمیدن؟
آمریکا در نهایت فکر منافع ملی خودشه پس زیاد سخت نگیرید و سبزها اول باید به فکر خودمون باشیم.
۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه
عدو شود سبب خیر (حذف تاریخ سلسله های پادشاهی ایران از کتاب های درسی)
پاینده ایران
۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه
ماجرای واقعی اعدام یک جوان ایرانی به اسم آرش در جمهوری اسلامی
خاطره دیگه اینکه یک روز مادر من از من خواست که برم ماست بخرم و من هم در راه از آرش خواستم که با من همراه بشه و خلاصه با هم راه افتادیم به طرف محله پایین. مسیر مغازه دقیقا از جلوی مدرسه دخترانه رد میشد و راه دیگری وجود نداشت که گذر کنیم و اگر هم وجود داشت منطقی نبود که مسیر رو به خاطر مدرسه دخترانه دور کنیم. وقتی جلوی مدرسه رسیدیم یک مینی بوس نیروی انتظامی آنجا پارک بود که پسرهایی که اطراف آنجا بودند رو میگرفتند و از شانس بد ما رو هم گرفتند. آرش خیلی بی تابی میکرد و حق هم داشت چون واقعا ما داشتیم از اونجا رد میشدیم. چندبار اعتراض کردیم که جواب چند سیلی محکم بود. هر دوی ما عصبانی بودیم که به هرحال ما رو به پاسگاه منتقل کردند. در اونجا هم پذیرایی مفصلی داشتیم و هر دوی ما رو به بازداشتگاه فرستادن. تصور کنید برای ماست خریدن رفتیم بیرون و سر از بازداشتگاه درآوردیم. اینطور هست که در این مملکت هیچکس امنیت جانی ندارد. در بازداشتگاه سه چهار ساعتی بودیم که فردی رو آوردن آنجا و این شخص مرتب دم در راه میرفت و بعد از 5 دقیقه معاون رییس پاسگاه آمد دم در بازداشتگاه و بعد از چند کلمه حرف با این فرد تازه وارد, این شخص از جیبش یک دسته پول درآورد و شروع کرد به شمردن و یادم هست که دقیقا 60 هزار تومان شمرد و معاون پاسگاه وقتی پرسید چقدره فهمیدم( که13 سال پیش پول زیادی بود)و به دست معاون داد. خلاصه من خیلی کنجکاو شدم که داستان چیه که از کسی داخل بازداشتگاه پول میگیرن. داستان کاملا بوی باج خواهی میداد ولی باورش برای من سخت بود که جلوی ما دوتا نوجوان اینکار رو انجام بدن. من سریع سر حرف رو با طرف باز کردم و متوجه شدم که از ایشون نیم کیلو تریاک گرفته بودند. خلاصه بعد از 10 دقیقه معاون برگشت و طرف رو از بازداشتگاه بردن و ما منتظر بودیم که برگرده ولی دیگه برنگشت و در اون پاسگاه یک سلول بیشتر نبود که بخوان جای دیگه نگهش دارن. سرتون رو درد نیارم به همین سادگی طرف رو آزاد کردن. آرش مریضیش دیگه عود کرده بود و خیلی بیقرار شده بود و شروع کرد به داد و فریاد و سه نفر وارد سلول شده و شروع کردن به زدن که آرش هم حسابی از خجالتشون دراومد. وقتی دیدن که از پس آرش برنمآن چندتا سرباز هم صدا کردن و داخل سلول شده بود رینگ بوکس. آرش رو خیلی زدن و من رو هم همینطور به به کمک آرش رفتم. فردای آنروز ما رو فرستادن دادسرا و برامون پرونده درست کردن که با مامور قانون درگیر شده بودیم و خوشبختانه از ما تعهد گرفتن و بعد ولمون کردن بعد از 3 روز.
این دوتا از تجربه های من با آرش بود ولی آرش همیشه با مامورین مشکل داشت چون تجربه های تلخ از بی حرمتی ها و بی عدالتی ها روی هم انبار میشد و آرش کسی نبود که بعله قربان بگوید و سر خم کند. یادم هست که یک روز با دوست دخترش که خیلی دوستش داشت راه میرفته (خودش بعدا تعریف کرد) که مامورین بهشون گیر میدن و بعد از کلی بی احترامی ظاهرا به دوست دختر آرش دست میزنن به این عنوان که تو خرابی و.... و میخواستن که دختر رو سوار ماشین کنن (بدون آرش!!!!)آرش هم دوباره از کوره در میره و باهاشون درگیر میشه. بعد از اون چند ماهی فراری بود.
این داستان ها در آرش نفرتی بوجود آورده بود که حد نداره و همیشه این بدبخت بدشانس درگیر اینها بود. من از ایران آمدم بیرون (آرش به خاطر مشکل روحی که داشت وضعیتش وخیم تر شده بود) و اینطور که با دوستانی که با آرش بودند صحبت کردم آخرین داستانی که باعث اعدام آرش شد از این قرار بوده: آرش و چند نفر از دوستانش برای دیدن دوستی راهی کرج میشند و قبل از عوارضی نیروی انتظامی بهشون مشکوک میشه و تعقیبشون میکنه و نگهشون میداره. بعد از اینکه بازرسی میکننشون و چیزی پیدا نمیکنن گیر میدن به بیمه ماشین و میگن که ماشین رو باید بخوابونن ولی یکی از این مامورین بهشون میفهمونه که اگه یک پولی بدن اینها هم ولشون میکنن. من اونجا نبودم ولی میگند که آرش بقدری عصبانی میشه که کار به بزن بزن میکشه و آرش اسلحه یکی از مامورین رو ازش میگیره و چند تیر به یکیشون میزنه و بعد فرار میکنه. ماموری که تیر خورده بوده میمیره.
شاید شما فکر کنین که آرش آدم شری بوده ولی اینطور نیست. آرش هیکل قوی و ورزیده ای داشت که ژنتیکی اینطور بود ولی اهل دعوا نبود و تا کسی کاریش نداشت مثل بچه رام بود. انگلیسی ها برای این رفتار انسان وقتی که جونش رو به لب میرسونن مثالی دارن که میگن He has reached his point یعنی به نقطه ای میرسه که دیگه فکر عاقبت کارش نیست و چشمش رو روی همه چیز میبنده.
آرش بعد از مدتی که فراری بود و البته نتونستن بگیرنش خودش رو معرفی کرد و قبل از انتخابات آگه یادتون باشه 30 نفر رو اعدام کردن که آرش هم بینشون بود. من از آدم کشتن حمایت نمیکنم ولی آرش رو هم قربانی جامعه بیماری میدونم که این رژیم برای مردم ایران درست کرده است. گزینه دیگری که باید در نظر گرفت خانواده آرش بود که بجای درمان بیماری افسردگی آرش حتی سعی در پنهان کردن بیماری اون داشتن و همیشه انکار میکردن که آرش اصلا مشکلی داره. من نمی دونم کی این فرهنگ از میان ما رخت بر می بنده ولی همین برداشت غلط باعث بسیاری از مشکلات هست. در کشورهای توسعه یافته مشکلات روانی رو راحت قبول میکنن و سعی در درمان دارند ولی در ایران سعی در مخفی کردنش دارند. ای کاش هیچوقت کسی رو اعدام نکنن. عمل آرش در اصل عکس العمل به نفرتی بود که سالها در او جمع شده بود ولی حقش کشتن نبود. به جای آرش رژیمی که باعث این مشکلات در جامعه شده باید محاکمه بشه.
در این سرزمین بدبختی های زیاد وجود داره که تماما باعثش این رژیم هست ولی چون به طور مستقیم نیست مردم از کنارش به راحتی میگذرند. آسیبهای اجتماعی حاصل فساد این حکومت رو باید ازش داستان مفصلی ساخت که امیدوارم یکروز در سایه آزادی این مهم انجام بشه و بعد مردم بیشتر درک خواهند کرد که این رژیم چه فاجعه هایی بوجود آورده بود. باور کنید آرش کشتنی نبود
۱۳۸۸ مهر ۲۱, سهشنبه
پاسخ به کسانی که از خود میپرسند آیا آذربایجان بپا خواهد خواست یا نه
داستان ما شده مثل همون کسی که روی شاخه درخت نشسته و داره آنرا اره میکنه. بگذارید عینا نوشته این هموطن را در یوتوب در اینجا بگذارم تا به صحبت اصلی را بپردازم:
(جمع کنید این لودیگری و بساط شرم آگین شوونیستی تان را. این را خوب آویزه گوش کنید ملت آذربایجان دیگر گوشت دم توپ هیچ جریان ایران پرست برای کسب قدرت سیاسی در مرکز نخواهد شد ؛ این درس تاریخی در حافظه ملی ترک دیگر حک شده است. حرکت ملی چراغش تنها در خاک خود خواهد سوخت ؛ جنبش ملی در کار ملل دیگر قصد دخالت ندارد و قیم ملل دیگر هم نیست البته که در صورت لزوم برای دفع جبهه شووییزم از همکاری با ملل دیگر در سرزمین ایران خوانده دریغ نخواهد کرد. روزهای سیاه ؛ روزهای تحقیر ملی؛ روزهای زندگی تحت اسارت و اشغال زیستن رو به پایان است. )
من هرچه بیشتر به این نوشته نگاه کردم بیشتر حس حقارت را در آن یافتم.
آیا شما میدونید که این حس حقارت رو کی به این هموطن آذری داده؟ یا چطور این انسان حاضر است از حق آزادی خودش بگذرد ولی دست در دست کسانی که تحقیرش کردن ندهد؟ آیینه بهترین جواب است.
و البته جواب مانند یک شوخی است. بعله جواب آن یک شوخی و جوک است. ما ایرانی ها به اندازه کافی از طرف صاحبان قدرت تحقیر شده ایم و به طور طبیعی این حس حقارت را دوست داریم با تحقیر دیگران جبران کنیم (تمام انسانها اینطور هستند) و البته چه کسی بهتر از هموطنی که در شرایط دشوار و امکانات کمتر امکان برابری با ما را ندارد؟
بارها با خود فکر کردم که اگر فلان پادشاه اگر تدبیر داشت کشور ایران در فلان جنگ نمی باخت و شاید ما الان در این شرایط نبودیم ولی حالا خود را در شرایطی میبینم که آیندگان درباره ما قضاوت خواهند کرد.
از بین بردن تضادها اولین قدم در راه آزادی این مردم ستمدیده است و این برعهده ما نسل جوان ایرانزمین است وگرنه آیندگان هم قضاوت ما را در مورد گذشتگان خواهند کرد. باور کنید کاری آسان تر از این نیست. اینکه فقط ما کاری را نباید بکنیم اگر کاری نمی خواهیم که انجام دهیم.
تضادهای ما آنجایی است که هموطنی در وبلاگ خود درودها به مردم لرستان میفرستد برای داشتن فرزندی دلیر مثل شیخ سبز کروبی و از طرف دیگرمن روزانه ده ها جوک در مورد مردم با غیرت لرستان دریافت میکنم. واقعا ما راه دیگری برای خندیدن غیر از تحقیر دیگران نداریم؟
من به اینکه مردم آذربایجان نژاد ترک نیستند و یا زبانشان بعدا در اثر حمله بیگانگان عوض شده کاری ندارم ولی باید قبول کرد که در ایران مردمی هستند که خود را ترک میدانند پس آیا ما میتوانیم انتظار همکاری از آنان داشته باشیم ولی در عین حال تحقیرشان کنیم؟ آیا این تضاد نیست؟
آیا واقعا کار سختی است که درک کنییم مردم شریف آذربایجان از دست ما ناراحت هستند؟ اگر متوجه نشدید یکبار دیگر نامه هموطن آذری را بخوانید تا ببینید که این فرد سعی در برگرداندن تحقیر به سوی ما را دارد یعنی همان احساسی که خود دارد را می خواهد به من منتقل کند. هیچکس از کسی طلب احترام نمیکند ولی میتواند خواسته خود را مثل آیینه با انعکاس رفتار ما به ما بفهماند.
احتیاجی نیست که شما حتما دکترای جامعه شناسی یا سیاسی داشته باشید تا بتوانید عمق شکاف تحقیرهای خودمان را تشخیص دهید. ما همیشه به جوک ها خندیدیم و حتی سعی در حفظ آنها کردیم تا برای دیگران بازگو کنیم ولی تا حال چند نفر از ما به این فکر کردیم که اینهمه جوک از کجا میآید؟ و آیا چه هدفی را دنبال میکند؟ چند نفر را ما میشناسیم که جوک میسازند و اینها کیستند؟
متآسفانه ما خود همراه این حرکت بوده ایم ولی آیا بنظرتان صاحبان قدرت در اینکار سهم اساسی ندارند؟ خوب نگاهی به کم محلی که نه ولی میتوان گفت بی محلی آذربایجان کنید تا شاید متوجه شوید چرا سرزمینی که پرچمدار آزادی در ایران بوده حالا اینطور بی رمق و سست شده. البته که قدرتمندان علاقه زیادی به این نوع شکافها در جامعه دارند ولی روش خوبی را انتخاب کرده اند و از خود مردم ( با مشارکت حداکثری )برای شکاف در جامعه و تقسیم آن به بخشهای کوچکتراستفاده میکنند.
من بر این باور هستم که هنوز دیر نشده و میشود آب رفته را به جوی بازگرداند البته اگر بخواهیم. مردم آذربایجان بسیار نازک دل و ساده دل و مهربان هستند و ما را خواهند بخشید. بهترین کار برای جبران اظهار پشیمانی و اعتراف به اشتباهات است و البته محبت کردن و خواهید دید که چطور محبت آنها را به ایران بر خواهد گرداند. بیایید قبول کنیم اگر ما آنها را تحقیر نمیکردیم بعضی از آنها به فکر جدایی نمی افتادند.جنبش سبز بدجوری به آنها نیاز دارد و احترام را ما باید در قلبمان برای آنها ایجاد کنیم و نه از روی اجبار یا نیاز.
جنبش ما بسیار با هوش است و باید در موقعیت های تاریخی درک خود را از شرایط بالا ببرد. به امید پیروزی
۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه
حمایت از محسن نامجو
۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه
هشدار - رادیکالیزه شدن شدید رژیم
۱۳۸۸ مهر ۱۴, سهشنبه
لطفا توهین نکنید ایشون آقای رفسنجانی هستند
۱۳۸۸ مهر ۷, سهشنبه
دکان دین فروشی آخوند در جامعه
۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه
چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟..........
چرا یک مطلب با همان عنوان و تیتر امتیاز منفی میآورد ولی همان مطلب و دقیقا همان تیتر ۷۰ امتیاز؟
چرا کاربران بجای امتیاز دادن به مطلب به اسم امتیاز میدهند؟ چرا اسم ها از مطالب حذف نمیشود تا به کیفیت اضافه شود؟ و کابران سعی در بالا بردن کیفیت مطلبشان کنند تا اینکه با اتکا به باند بازی فقط در فکر امتیاز و داغ کردن باشند. چرا باید کسی که با زحمت مطلبی علمی را ترجمه کرده به امید اینکه به اطلاعات دیگران اضافه کند مطلبش به قبرستان بالاترین برود ولی اگر به مطلب فردی آشنا یا معروف همین که ا.ن اضافه شد جزیی از داغترین ها بشود؟ چرا همه میخواهند با دیکتاتور مبارزه کنند ولی هیچوقت دیکتاتور درون خود را نمی بینند؟ چرا من دم از شجاعت در مبارزه با دیکتاتور میزنم و در خارج از ایران با بازوهای ستبربیرون انداخته حتی جرات نشان دادن صورت خود را هم ندارم؟ چرا ایرانیان تنها ملتی هستند که از بردن اسم خود حتی در دنیای مجازی ترس دارند؟ چرا کسانی در این دنیا به حفظ محیط زیست اهمیت میدهند ولی برای حفظ جان انسانها نه؟ چرا انسانها نمیتوانند بفهمند که منافع فردیشان وقتی تامین میشود که منافع جمعیشان تامین شده باشد؟ و دست اندازی به حقوق دیگران منافع کوتاه مدت فردی را تامین میکند که ضرر آن روزی به خودمان برمیگردد چون باعث میشود که دیگران نیز روزی به حقوق ما دست اندازی کنند. چرا حرفهای حسابی دیگران مزخرف است ولی مزخرفات ما حرف حساب؟ چرا چراچرا؟....
۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه
اشکالی که در بالاترین بهتر است که رفع شود
نظر شما چیست؟
۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه
آنچه شیران را کند روبه مزاج/ احتیاج است احتیاج است احتیاج
جنبش سبز ایران درحال یک جنگ تمام عیار است و هیچکس حق رفتن در جبهه دشمن را ندارد. در زمان جنگ باید مردانه مثل شیخ دلیر کروبی ایستاد یا در جبهه مقابل است. البته در این جنگ نابرابر باید تا جایی که میشود کسی را به جبهه دشمن نفرستیم ولی تمام سعی من این است که روی کسانی که از روی اجبار خود را ما نزدیک نشان میدهند نباید حساب باز کرد به عبارتی دیگر نه باید به آنها بد و بیراه گفت و نه اینکه آنها را خیلی خودی فرض کرد که بعدش مجبور نباشیم که جبهه گیری کنیم. ما مردم همه خود به تنهایی یک رهبریم و اریده و پشتکار کلید موفقیت ماست.
که این شعر: آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج
کاملا به حال و روز آقای هاشمی میخورد
۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه
آخرین لحظه ها وآخرین توصیه ها
۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سهشنبه
شرمندگی از هموطنان
توی این سه ماهی که ایران شلوغ بود باور کنید که روحم پر میکشید به اونجا. در اصل فکرم اونجا بود و جسمم اینجا.
خدا شاهد که احساس حقارت بهم دست میده وقتی میبینم که هموطنام توی خیابون چطور دلیری میکنن ومن توی این غربت فقط بلدم نگاه کنم و نهایت برم جلوی سفارت رژیم کودتا و چنتایی داد بزنم.
هموطن عزیزو باغیرتم واقعا شرمنده ام. من دوست ندارم مثل بعضی ها بعد از اینکه همه سختی ها رو شما کشیدید بیام ایران و حالشو ببرم. بعضی وقتها از خودم بدم میآد آخه منم میخواهم که کاری کنم ولی توی این خراب شده گیر کردم و نه خانواده ای و نه دوستی.
از چند سال پیش رفتم دنبال درس تا شاید روزی برگردم به وطنم و به کشورم خدمت کنم ولی دیدن اینهمه شجاعت و از خودگذشتگی مردم توی خیابونها بی قرارم کرده.
ای کاش میشد من هم روز قدس روز سرنوشت میهن کنارتون بودم و باتوم میخوردم که باطوم خوردن کنار شما بهتر از کلاب رفتن اینجاست.
روز قدس یادی هم از ما کنید.
۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه
هادی خرسندی عزیز
پس حقوق بشر کجاست؟ کجاست؟
سرودهي جنجالي که پيشتر در سايت "گويا" منتشر شد.
با پوزش از هموطنان عزیزم و همزبانان سعدی و عبید و ایرج میرزا... (اگر لازم است!)
پس حقوق بشر کجاست؟ کجاست؟
نکند لای پای اوباماست
يا مگر غفلتاً شبی، روزی
رفته راحت به کون سارکوزی
نکند هيلاری ترش کرده
توی ماتحت شوهرش کرده
يا مگر کرده آنجلا مرکل
توی خيک وزير صاحبدل
يا که پوتين نموده صاف آن را
مدودف نيز کرده شاف آن را ....
(- "هاديا عفت کلام چه شد؟
ادب و شأن و احترام چه شد؟
شاعر اين بار در غضب شده است
ادبيات بیادب شده است!")
- گور بابای عفت و عصمت
ديگرم نيست فکر اين قسمت
در خيابان که خون شده دلمه
گور بابای عفت کلمه
گرچه گوئی که غافل از ادبم
باز از خشم خويشتن عقبم!
من در اين روزگار خونالود
با ادبتر ازين نخواهم بود!
***
تازه آن برلس ِ فلان، مانده
گوردون ِ گندهبک، براون، مانده
رهبر چين و رهبر ژاپن
آن دو ديوث ِ پشت دولا کن
از حقوقبشر چه ميدانند
فقط اخبار نفت ميخوانند
ولی البته بود اگر صرفش
کس نميبود غافل از حرفش
از اوباما بگير تا پوتين
از پوتين تا هو-جين-تاو در چين
از پکن هم بگير تا توکيو
خدمت حضرت تارو-آسو
آنطرف تا هلند کاسبکار
"پاچهخواران" دولت و دربار
ناگهان صحبت حقوق بشر
مينمودند جمله، سرتاسر
همه بر سر زنان و ناله کنان
همه ماتم گرفته، تعزيهخوان
که حقوق بشر چرا کم شد؟
آخ که دنيای ما پر از غم شد!
آخ که بنده نخفتم اوری نايت
فکر ايرانم و هيومن رايت!
ولی امروز اين حقوق بشر
رفته با سر به جای نابدتر!
***
های ای رهبران غربی کور!
لالهای کثيف خاور دور !
های ای جاکشان ِ ليدی و جنت!
که رئيسيد يا پرزيدنت!
هيچ باتوم خورده بر سرتان؟
روی اسفالت مرده دخترتان؟
هيچ فرزندتان اسير شده؟
خرد و درمانده و خمير شده؟
های ای رهبران ريز و درشت
هيچکس از شما عزيزی کشت؟
نوجوان شما به کهريزک
نشده مثل مال ما بیشک ...
از خفقانتان بود معلوم
که خبر گشتهايد از باتوم
غم ما را اگرچه میبينيد
جز گل از باغ ما نمیچينيد
تا بود باغ ما پر از گل ِ نفت
غمتان نيست که چه بر ما رفت
نفت ما خون خالص و ناب است
خون صدها ندا و سهراب است
خون قربانيان استبداد
توی ايران و حومهی بغداد
پس بنوشيد بهر پرخونی
از اوباما الی برلس-کونی!
تف به روی شما يکايکتان
چهرههای حقير مضحکتان
تف به روی شما همه با هم
بجز اين از شما نميخواهم!
***
ما که مسئول مشکل خويشيم
هريک از جملهی شما بيشيم
بینياز از همه شما هستيم
ملتی فحل و خودکفا هستيم
چوب اگر لای چرخمان ننهيد
به حکومتگران کمک ندهيد
برحذر از شما و خوشحاليم
که جوان ملتی کهنساليم
ما جوانان پرتوان داريم
فکر و برنامهی جوان داريم
مادرانی که توی ميدانند
زن آزادفکر ايرانند
مردها پرتلاش و با ايمان
مثل ستارخان و باقرخان
مردمانند اهل انديشه
با صفا، با غرور، با ريشه
همه کوشندهی ره وطنند
نه که مهملنويس مثل منند!
من هم آمادهام پی پوزش
که همه نرو-هايم آمد کش
پشت پی.سی. نشسته نيمهی شب
رفت کيبورد راه ضد ادب!
ای شما رهبران اين دنيا
معذرت خواهم از حضور شما
از اوباما و مرکل و پوتين
رهبران عزيز ژاپن و چين
سرکوزی و براون و آن ديگر
همگی از دم و الی آخر
از حضور شمام شرمنده
که شدم ناگه از زمين کنده!
قصد من هم نبود بیادبی
ولی از دستتان شدم عصبی
که تماشاگر قضايائيد
شاهد قتل بچهی مائيد
ولی اصلاً نميگزد ککتان
تف به قبر بابای تک تکتان!
من که از کوره باز در رفتم
ای "برادر" برس که سر رفتم ...!
۱۸ مرداد - لندن
هادی خرسندی
مرغ زیرک در اوین
|